شهیدستان کرج

یادمان شهدا و رزمندگان دبیرستان شهدای انقلاب

شهیدستان کرج

یادمان شهدا و رزمندگان دبیرستان شهدای انقلاب

سلام خوش آمدید
شهید رهبردهقان-جواد

شهید جواد رهبردهقان
نام پدر: ماشاءالله
تاریخ تولد: 2-3-1341 شمسی
محل تولد: البرز - کرج
تاریخ شهادت : 17-4-1365 شمسی
پایان دوره متوسطه

سن:24سال

فرمانده گروهان فتح

محل شهادت: مهران – قلاویزان

عملیات: مرحله دوم کربلای ۱

یگان: لشکر ۱۰ سیدالشهدا – گردان علی اکبر

گلزار شهدا: امامزاده محمد
البرز - کرج

























https://s24.picofile.com/file/8455750742/%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1_%D8%AF%D9%87%D9%82%D8%A7%D9%86_%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF.jpg








شهید جواد رهبر دهقان

به روایتِ جانباز مصطفی بابایی

 

جانباز مصطفی بابایی

موقع عملیات والفجر ۸، گروه بندی شدیم و سوار بر قایق، به طرف محل عملیات، یعنی جزیره ام الرصاص رفتیم.

نشسته بودیم توی قایق و می رفتیم که یکدفعه اسلحه ام افتاد کف قایق. کف قایق هم کمی آب جمع شده بود. برای آنکه اسلحه خیس و خراب نشود، خم شدم که زود آن را بر دارم. درست همان لحظه یک خمپاره ۶۰ آمد و خورد دقیقا همانجا که نشسته بودم. اما چون آن لحظه خم شده بودم، خورد به بقیه.

انقدر وضع بچه ها ناجور شد که تغییر جهت دادیم و قایق را برگرداندم به همانجا که راه افتاده بودیم تا بچه هایی را که زخمی شده بودند برگردانم.

فرمانده گردان، ابوذر خدابین، وقتی وضعیت را دید، مرا فرستاد که با گروهان جواد رهبر دهقان بروم جلو.

 

رفتیم زدیم به خط. دشمن آتش زیادی می ریخت.

بچه های زیادی شهید و زخمی شدند.

یک جایی توی جزیره جواد رهبر دهقان هم دو ترکش خورد. من ترکش خوردنش را دیدم اما هر چه می گفتم برو عقب، می گفت نه چیزی نشد. گفتم من دارم می بینم. یک ترکش خورده بود به گردنش و دیگری به پایش. آنقدر گفتم و التماسش کردم تا بالاخره فرستادمش رفت.

 

***

 

یادم هست توی محل، جواد مسئول پایگاه بسیج محله کارخانه قند کرج بود. آن پایگاه، نسبت به بقیه پایگاه های ناحیه ۷، شاخص تر بود.

جواد حقیقتا مدیر و مدبر بود.

یادم هست یکبار که از جبهه آمده بودیم مرخصی، دستور رسید که ایست بازرسی بگذارید.

آن شب جواد نبود. من بودم و تعدادی دیگر از بچه ها.

یکدفعه یک ماشین با دو سرنشین نزدیک شد. بچه ها دستور ایست دادند. ماشین ایستاد اما سرنشینانش که دو مرد بودند، پیاده نمی شدند. می گفتند حوصله نداریم، خیلی رانندگی کرده ایم، خسته ایم!

کم کم کار بالا گرفت و درگیر شدند.

آن دو نفر که خیلی از برخورد بچه ها عصبانی شده بودند، شروع کردند به داد و فریاد…

در دلم خدا خدا می کردم که جواد برسد… می دانستم فقط اوست که می تواند این قضیه را جمع کند…

یکهو خواسته ام اجابت شد.

جواد رسید… پرسید: چه خبر شده؟

ماجرا را برایش تعریف کردم.

دست آن دو نفر را گرفت و بردشان توی سالن. نمی دانم چه گفت و چه کرد که چند دقیقه بعد، آنها اشک می ریختند و می گفتند: به این می گویند سپاهی…

آنها جواد را بوسیدند و بغل کردند و قضیه ختم به خیر شد.



فرازهایی از نامه های شهید جواد رهبر دهقان:

– از خدا بخواهید که ما را هیچ کجا و در هیچ حالی به خودمان وا نگذارد که ما بزرگترین دشمن خودمان هستیم انسان از خودش بزرگتر دشمنی ندارد همچنین دوستی مهربانتر بعد از خدا هم از خود انسان نیست در مسیر زندگی خود همیشه پیروی از عقل کنید در این اوایل جوانی سعی کنید راه درست را پیدا کنید و بپیمائید که بعد از چند سال خیلی مشکلتر است.

– این آمدن فقط به حساب تکلیف است که گردن هر مسلمان می باشد. هر کسی که بگوید لا اله الا الله – وقتی به دین، مملکت و ناموس مسلمین حمله کنند وظیفه دارد که دفاع کند این کار هم وقتی ارزش خیلی زیادی دارد که بخاطر خدا باشد یعنی بخاطر اینکه فرمان حضرت حق را اجرا کرده باشیم بیائیم، کسی هم که نمی آید طرف حسابش خداست، مگر ما چقدر می خواهیم در این دنیا زندگی کنیم و اگر تمام خوشیهای دنیا را بدهند به یک لحظه جان دادن نمی ارزد مردن که حق است چرا صبر کنیم که عزرائیل بیاید با خواری جان ما را بگیرد باید طوری زندگی کنیم که لحظه مردن لحظه آزمایش ما از زندگی پر از رنج دنیا باشد نه اینکه اول بدبختی ما خدای نکرده. به هر صورت امید به رحمت خدا داریم.

– جبهه لذت ما در عملیات است یعنی لذت کل، آن خوشی که برایش لحظه شماری می کنند لحظه ای است که جلو تیربار مدام غران دشمن سینه مردانه با غرور تمام می جنگند.

– الان یاری جنگ یاری امام حسین (ع) است و الان یاری پیغمبر (ص) و یاری امام زمان (عج). در حق من دعا کنید که زمان حمله انشاءالله خداوند غیرت حضرت عباس (ع) را عنایت کند و خدا از من هم این اعمال ناقص را قبول کند انشاء الله.

– در نامه قبلی یک شعر نوشتم که قسمتی از آن این بود:
«در مکتب ما مرگ حقیر است حقیر »
مصداق عینی آن در جبهه ها فراوان است اگر کسی باشد که بتواند یا بخواهد برای این عزیزان بهترین خبر را بدهد خبر حمله است اینکه بگوئی مثلاً امشب با دشمن درگیر شوی، در درگیری هم که حلوا تقسیم نمی کنند تانک است، گلوله و خون است آتش و دشمن ولی من نمی دانم این بچه ها در آن هنگامه بزرگ چه چیزی را می بینند که اینطور عاشق آن هستند.


وصیتنامه

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام خداوند صاحب جلال و بزرگی، خداوند کریم و غفار، خداوند محمود و خالق یکتا، خدایا با نام تو این عبد فقیر و ذیل و مسکین و بی چیز چند خط به عنوان وصیت نامه می نویسم.اما چه چیز وصیت کنم، خدایا من هیچم در مقابل عظمتت، چگونه می توانم به عده ای از بندگان تو وصیتی داشته باشم، در حالیکه عرق شرم بر جبینم از نافرمانی تو نشسته،

خدایا تو چقدر مهربان و بزرگی،

خدایا مهربانتر از تو بحال خودم کسی را نمی شناسم و سخت شرمنده آم که در حق این خالق لطیف چه بدیها که کرده ام،

 خدایا چقدر شرمنده ام که با تمام نافرمانیها، گناهها، و عصیانها تو باز هم اینقدر در موردم لطف و کرم داری الهی من چه چیز دارم که بواسطه آن مرا داخل بندگان پاکت گردانیدی، همه اش از توست، جبهه آمدنم، جنگیدنم، رزمم، و شهادتم همه و همه کرامت توست من هیچم و هیچ چیز ندارم.
خدایا با تمام بند بند اعضایم دست به خوان گسترده رحمتت دراز کرده ام که ای سبقت رحمت بر غضبت مرا جزء بندگان هدایت یافته ات قرار بده،

 خدایا تو زشتی های مرا در این دنیا پوشانده ای، وای و صد وای اگر روز محشر مرا رسوا کنی،

خدایا تو خود بما آموختی که غفار صدایت کنیم، تو خود گفتی مرا بخوانید، تو خود گفتی از رحمت من در هیچ صورت ناامید نشوید، و من صدایت می کنم که ای غفار به تو پناهنده شده ام، پناهنده خودت را مران.
خدایا در پیشگاه تو رو سیاهم سیاهی رویم را با سرخی خونم پاک کن و مرا پاک از دنیا ببر. دنیا بماند برای کسانی که طالبش هستند،

 خدایا برای رسیدن به تو هیچ چیز و هیچ عملی در خود ندیدم مگر جانی که تو به من دادی و من همین جان را برای رسیدن به توبه به درگاهت آورده ام، به تمام بزرگی ات قسم می دهم که این هدیه آلوده را قبول نما. الهی آمین

و چند خطی هم می نویسم برای کسانی که بعد از من این نامه را می خوانند، می نویسم که بنده خدا باشید، بهترین گفتاری که با شما دارم را باید از جنازه ام اگر دیدید بشنوید که این همان جوادی بود که تا دیروز در بین ما بود، صحبت می کرد، غذا می خورد و … و هم اکنون ساکت و بی حرکت به شما می گوید که عاقبتی جز مرگ ندارید، بیدار شوید، نگذارید سیلی مرگ بیدارمان کند، دنیا برای هیچکس باقی نیست و بیچاره کسی که به این فانی دلبند باشد.
کمتر برای بهتر خوردن، بهتر پوشیدن و بهتر خوابیدن تلاش کنید، به هیچ کدام هیچ وقت نخواهید رسید به چیزی هم که انسان بالاخره نمی رسد چرا باید برایش تلاش کرد، همه اش بیهوده است.
می نویسم بیدار شوید، گناه نکنید که عذاب خدا سخت است،

 می نویسم این انقلاب بزرگترین نعمت خدا و رهبر بزرگ آن نیکوترین هدیه خدا به ما است، با تمام جان و مال و زندگی خود حمایت کنیم از این رهبر، از این نماینده حاضر امام زمان (عج)
نمی خواهم کسانی که به هر نحو مخالف روح خدا هستند و مخالف انقلاب هستند در هر مراسمی که به عنوان یادبودی از من گرفته می شود شرکت کنند مگر اینکه چشم باز کنند و حقایق را درک کنند و مسیر حرکت خود را تغییر دهند.
چند جمله هم برای خانواده ام می نویسم:
پدر جان مادر عزیز با شما هیچ چیز نمی توانم بگویم مگر اینکه شرمنده و خجالت زده از رویتان هستم که نتوانستم حق شما را که بر گردنم داشتید از عهده بخش کوچکی اش هم برایم فقط بخشش از شما می خواهم. اگر خدا شهادت را برایم عنایت کند، مرحمتی است که در حق شما داشته است. به اذن خدا دنیای دیگر تلافی زحمت های شما را خواهم کرد .

خواهر محبوبم برادران خوبم برای شما هم برادری شایسته نبودم و حق برادری را ادا نکردم و از شما معذرت می خواهم سفارش می کنم همه تان را به اینکه در مسیر اسلام و قرآن حرکت کنید. در اعمال نیک همیشه ثابت قدم باشید و تا آخرین لحظه عمر خود دست از حمایت انقلاب و امام و جنگ تا پیروزی اسلام بر کفر بر ندارید. از تمام فامیل و کسانی که بر گردنم حقی دارند عاجزانه می خواهم که مرا حلال کنند همچنین کسانی که مرا می شناسند اگر حقی بر گردنم دارند عاجزانه می خواهم که حلال کنند.
همگی تان را سفارش می کنم به حضور در جبهه های جنگ و ادامه دادن راه شهدا.
مقداری مال دنیا بصورت امانت الهی داشتم که وصیت کرده ام چه کنند و فرستاده ام که بدست دوست خوبم محمود بابائی برسد.
اگر جنازه ام را آوردند کنار مزار مطهر شهید رضا فتحی قرار دهید.
«خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی (عج) حتی کنار مهدی (عج) خمینی را نگهدار»

منبع:
https://www.ali-akbar.ir


دلنوشته شهید «جوادرهبر دهقان»

بسم الله الرحمن الرحیم

پیامبر گرامی اسلام فرمود:

مرا با دنیا چکار ، من در دنیا چون مسافری هستم که در سایه درختی نشست و رفت و آنرا واگذاشت .

راستی پیامبر گرامی اسلام چه زیبا سخن گفته و روش زندگی تمامی آدمیان را چگونه در یک جمله بیان نموده است . اساسا بسیاری دستورات ائمه برای بیان نوع زندگی ما آدمیان همین گونه است .

مرا با دنیا چکار ، دنیا چیست به جز متاعی کودکانه ، دنیا چیست به جز ماری خوش خط و خال، دنیا چیست به جز عروسی نیرنگ باز و پیری فرتوت، دنیای یعنی پست. دنیا وسیله ای است که شیطان بوسیله آن می تواند خلیفة الله ... را از سریر عزت بر هزیز ذلت بکشاند .

و چه زیبا بیان فرموده : که من مسافرم . مگر در رحم مادر توانستم عمری جاودان داشته باشم . که در این دنیا بتوانم . در شکم مادر همچون بازی که برای روئیدن تلاش می کند ، خالقم آماده ام کرد تا سر از خاک بدر آورم . تا متولد گردم . تا به دنیا بیایم . اما آمدنم برای چه ، ماندم برای چه و رفتنم برای چه ، چگونه باید بمانم و چگونه باید بروم . آیا باید در این دنیا چه نوع زندگی اختیار کنم .

نمی دانم هنگام تولد هر کودک درست زمانی که اطرافیان به پایکوبی و شادی می پردازند او چه می بیند ، دنیا چگونه جلوه می کند در نظر این کودک ، که او بر خلاف اطرافیان بشدت می گرید ، شاید چهره واقعی این مار خوش خط و خال را دیده و یا شاید .....

اما دیری نمی پاید که این عروس بد طینت آن چنان خود را زیبا می نمایاند که کودک سخت فریفته وی می گردد . و با بزرگ شدنش علاقه اش بیشتر می گردد وظیفه شیطان هم در این میان پهن کردن دامهای رنگارنگ و برای گرفتار کردن این خلیفه خدا و کشاندن او به اسفل السافلین است .

حب دنیا کم کم سراسر وجود این کودک را تحت الشعاع قرار داده می رود که تمامی هدف خود را در همین مکان خلاصه نماید که ناگاه پیامبر اسلام فریاد بر می آورد که ای انسان تو را با دنیا چکار ، تو مسافری ، تو رفتنی هستی ، دنیا برای تست ، نه تو برای دنیا ، دنیا مزرعه ای است برای کشت علفهای هرزه این مزرعه ار از بن ریشه کن ، کن و بجای آن به کشت برای برداشت آخرتت بپرداز چرا سرگرمی به گلهای رنگارنگ چرا این علفهای هرزه تمام نیرویت را به خود اختصاص داده ، چرا از کشت عفلقی و شیطان وسوسه می کند ، دل را می میراند که ما را از یاد رفتن باز می دارد . فکر می کنیم جاودانه هستیم در این دنیا .

باید به هوش باشیم. باید بندهای اسارت نفس را از هم پاره کنیم همچون مسافری که به هیچ چیز دل نبسته ، دل از دنیا برکنیم . کوله بار خود را سبک گردانیم . رفتن را آغاز کنیم . حرکت کنیم بسوی نور و نمانیم در ظلمت ، مسافر در حرکت است . مسافر بارش سبک است ، مسافر با تحرک است ، پیامبر مسافر بود ، پس ما نباید راکد باشیم .

والسلام علیکم و رحمة ا.....و برکاته

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری



کتاب عکس رُخ مهتاب

 زندگینامه داستانی شهید جواد رهبر دهقان که به قلم مریم مولائی با همکاری حفظ آثار استان تهران در انتشارات دهم به چاپ رسیده است

در پشت جلد کتاب آمده است:

“باید به هوش باشیم. باید بندهای اسارات نفس را از هم پاره کنیم همچون مسافری که به هیچ چیز دل نبسته، دل از دنیا بر کنیم. کوله بار خود را سبک گردانیم، رفتن را آغاز کنیم.

حرکت کنیم به سوی نور و نمانیم در ظلمت مسافر در حرکت است. مسافر بارش سبک است، مسافر با تحرک است. پیامبر مسافر بود پس ما نباید راکد بمانیم.”



نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آخرین نظرات