شهیدستان کرج

یادمان شهدا و رزمندگان دبیرستان شهدای انقلاب

شهیدستان کرج

یادمان شهدا و رزمندگان دبیرستان شهدای انقلاب

سلام خوش آمدید
شهید عزیزی اصل-احمد

جاویدالاثر احمد عزیزی اصل
نام پدر: جمشید
تاریخ تولد: 21-9-1346 شمسی
محل تولد: تهران

سن:19

دیپلم

تحصیلات حوزوی

تاریخ شهادت : 27-11-1364 شمسی
محل شهادت :فاو

والفجر8

گلزار شهدا:جاوید الاثر


جاویدالاثر احمد عزیزی اصــل،  بیســت و یکــم آذر 1346 ، در شهرســتان تهران چشــم به جهان گشود. پدرش جمشــید و مادرش فیروزه نام داشــت. به فراگیری علوم دینی و حــوزوی پرداخت. از ســوی ستاد اعزام مبلغین در جبهه حضور یافت. بیست و هفتم بهمن 1364 ، با ســمت مبلغ در فاو عراق جاویدالاثر شد.  تاکنون اثری از پیکرش به دست نیامده است.


جاویدالاثر احمد عزیزی اصــل فرزند جمشید در تاریخ بیست و یکم آذر
ماه 1346 در تهران از یک خانواده ای مؤمن و متدین دیده به جهان گشود که نامش را احمد گذاشتند . احمد از سن پنج سالگی همراه پدر و مادر به مسجد و محافل مذهبی می رفت تا اینکه به سن هفت سالگی رسید و قدم به مهد علم و دانش در تهران گذاشت ، ابتدایی ، راهنمایی تا اینکه دوره متوسطه را هم شروع کرد و در رشته اقتصاد اجتماعی در دبیرستان شهدای انقلاب اسلامی دیپلم گرفت .

بعد از دیپلم با اینکه در دانشگاه تربیت معلم قبول شد ولی پا به حوزه علمیه آیت الله مجتهدی گذاشت و دو سال در آنجا به تحصیل پرداخت. تا اینکه جنگ تحمیلی از طرف صدام بر بلاد ایران شعله ور شد احمد هم مثل سایر رزمندگان نتوانست که تحمل کند و طاقت بیاورد درس و بحث را کنار گذاشت و به جبهه های نور علیه ظلمت شتافت . وی تمام رفتار و کردار خود را در شب محاسبه و در دفتر یادداشت ثبت می کرد ، در جبهه نور علیه ظلمت هم این کار روزمره را انجام داده و از نفس خودش حساب می کشید ، یعنی محاسبه و مکاشفه که از اعمال و رفتار روزمره خود گرفته تا خلقت انسان و ارسال رسل و ائمه (ع) .

احمد در تاریخ دوم تیر ماه ۱۳۶۴ به جبهه اعزام و به فعالیت رزمی تبلیغی خود ادامه می دهد و در جبهه با مسئولیت دسته در عملیات والفجر ۸ در منطقه اروند در تاریخ بیست و هفت بهمن ماه ۱۳۶۴ جاویدالاثر شد .


گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: همه سربازان از جبهه ها به خانه بازگشتند اما داستان جنگ به پایان نرسید، پیکرهای زیادی از شهدا در منطقه ماند و هیچ‌وقت به خانه بازنگشت. دفتر قصه جنگ با شهدایش باز ماند، قصه ای که به چشم منتظر پدران و مادران شهدای گمنام گره خورد تا همچنان روایت حماسه فرزندان این کشور در دفاعی مقدس شنیده شود. خانواده هزاران شهید تا به امروز در انتظار بازگشت فرزندانشان هستند، درست مثل خانواده شهید احمد عزیزی اصل که از سال 64 در پی نشانی از فرزند به انتظار ماندند؛ اما چیزی جز خبر شهادت نشنیدند، سال ها گذشت تا اینکه پدر و مادر شهید نیز مسافر آسمان شدند تا در جهانی دیگر به دیدار فرزند بروند.

خانواده شهید طلبه، احمد عزیزی به جز احمد سه فرزند دیگر دارند؛ احمد برادر بزرگتر بود و عباس پسر کوچکتر که امروز در نبودِ پدر و مادر، راوی برادر شده است.

این برادر شهید در حاشیه دیدار اعضای شهرداری تهران با وی و در گفت‌وگویی با خبرنگار دفاع پرس، از روزهای حضور احمد در خانواده و اعزامش به جبهه می گوید و صحبت هایش را چنین آغاز می کند:

«احمد متولد سال 1346 بود و اولین بار پیش از اعزام رسمی به جبهه در سال 64، حدود 2 سال به کردستان و دوکوهه رفت و آمد داشت. 17 ساله بود که به جبهه رفت و در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید، از آن زمان پیکرش بازنگشته است.»

می خواهم مفقودالاثر باشم

برادر شهید می گوید: «آن زمان اکثر رزمنده ها حدود 17 تا 18 سال سن داشتند. احمد عقاید خیلی به خصوصی داشت، وقتی جنگ آغاز شد این تکلیف را در خودش احساس کرد که برای دفاع از کشور باید به جبهه برود تا دینش را ادا کند.»

مادر خانواده با اینکه مخالف رفتن احمد به جبهه بود اما وقتی اصرارهای او را دید، راضی شد. حرفش این بود که می روی و شهید می شوی، همینطور هم شد، احمد رفت و زودتر از آنکه خانواده فکرش را بکنند به شهادت رسید.

برادرشهید می گوید: «برای اینکه مادر را راضی کند می گفت برای تبلیغ می روم و خطری تهدیدم نمی کند، خیالتان راحت باشد من لیاقت شهادت را ندارم.» و با همین بهانه خودش را به جبهه رساند.

برادر معتقد است احمد پیش از شهادت می دانست که شهید می شود، سند حرفش دست نوشته های شهید در دفترچه خاطراتش است. او ادامه می دهد: «در دفترچه خاطراتش پیش از شهادت گفته بود دوست دارم بی سر مثل امام حسین (ع) و گمنام مثل حضرت زهرا (س) به شهادت برسم. حتی اشعاری هم در وصف مفقودالاثرها نوشته بود.»

اثری هنری از یک شهید برای شهید دیگر

عباس به هنرهای برادرش اشاره می کند که خطاط بود و نقاشی هم می کشید. تعریف می کند که روی دیوار دبیرستانی که در آن درس می خواند تصویر شهیدی را کشید و پس از مفقود  شدن خودش،زیر همان تصویر نوشتند:

"احمد عزیزی ترسیم کننده  این تصویر نیز خودش به درجه رفیع شهادت نائل گردیده است."


او به خصوصیات اخلاقی و رفتاری برادرش اشاره می کند و می گوید: «عقاید خاصی داشت. نماز شبش ترک نمی شد و حتی در دفترچه خاطراتش نوشته بود که خدایا من را از اینکه در نماز شب تعلل می کنم، ببخش. بسیار سربه زیر و آرام بود و فامیل و بستگان او را خیلی دوست داشتند. همیشه آرام صحبت می کرد، متواضع و کم رو بود و اگر کسی تکالیف شرعیش را به خوبی انجام می داد تشویقش می کرد. به پدر و مادرم احترام زیادی می گذاشت و روی این موضوع بسیار مقید بود، به خاطر همین پدر و مادرم نیز او را خیلی دوست داشتند.»


احمد طلبه حوزه علمیه حضرت ولیعصر (عج) در خیابان سیروس بود و در محضر شاگردان آیت الله امجدی بنابی درس می خواند. برادرش تعریف می کند: «قبل از اینکه به سمت طلبگی برود از همان دوران دبیرستان حال و هوای جبهه در سرش بود، طوری که واژه ها توان وصف اشتیاقش را ندارند. شهادت مثل نوری او را در برگرفت.»

انتظار، تا آخرین نفس های یک مادر

خاطره آخرین اعزام احمد به جبهه را برادر به خوبی به یاد دارد. او می گوید: «آن زمان ما در محله پونک ساکن بودیم و در حیاط چند پله داشتیم. روی پله ایستاده بود و باهم صحبت می کردیم. وقتی می رفت لبخند به لب داشت. چند روز بعد از اعزامش تماس گرفتند و خبر شهادتش را دادند. همرزمانش آخرین تصویری که از او دیدند این بود که دستش مجروح شد و در حال بستن عمامه به دستش بود. دیگر از آن روز خبری از احمد نشد.»

مادر تا آخرین روز زندگی اش شهادت احمد را قبول نکرد. اگر نگوییم همه مادران شهدای مفقودالاثر اما با قاطعیت می توان گفت اکثر آن ها تا آخرین لحظه حیاتشان در انتظار بازگشت و یا رسیدن خبر جدیدی از فرزندشان هستند.

برادرش می گوید داغ برادر سخت است ولی اعتراف می کند هیچ وقت نمی تواند سختی هایی که پدر و مادرش کشیده اند را بفهمد.

او می گوید: «مادرم تا آخرین لحظه زندگی اش قبول نکرد که احمد شهید شده. فکر می کرد اسیر شده و روزی باز می گردد. حتی سنگ مزاری که در بهشت زهرا سلام الله علیها به اسم شهید دادند را قبول نکرد. با این همه هم پدر و هم مادر همیشه از شهادت برادرم با افتخار یاد کردند و گفتند که افتخار می کنیم چنین فرزندی را تربیت و تقدیم اسلام کردیم.»

نقل شده که  گاهی به خواب خانواده آمده و خبرهایی از خودش میدهد و گفته جایم خوب است و نگران نباشید و باعث دلگرم شدن برادر و خواهرها به حضور معنوی این شهید شده است.

https://s26.picofile.com/file/8458489942/CamScanner_%DB%B0%DB%B1_%DB%B1%DB%B4_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B3_%DB%B1%DB%B6_%DB%B5%DB%B0_1_.jpg


https://s26.picofile.com/file/8458490084/CamScanner_%DB%B0%DB%B1_%DB%B1%DB%B4_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B3_%DB%B1%DB%B6_%DB%B4%DB%B9.jpg

جاویدالاثر احمد عزیزی اصــل،ردیف اول نفر وسط



https://s27.picofile.com/file/8458489926/CamScanner_%DB%B0%DB%B1_%DB%B1%DB%B4_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B3_%DB%B1%DB%B6_%DB%B4%DB%B9_1_.jpg

جاویدالاثر احمد عزیزی اصــل،از راست نفر چهارم



https://s27.picofile.com/file/8458489950/CamScanner_%DB%B0%DB%B1_%DB%B1%DB%B4_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B3_%DB%B1%DB%B6_%DB%B5%DB%B3_1_.jpg

جاویدالاثر احمد عزیزی اصــل،ردیف عقب از راست نفر اول


https://s27.picofile.com/file/8458489968/CamScanner_%DB%B0%DB%B1_%DB%B1%DB%B4_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B3_%DB%B1%DB%B6_%DB%B5%DB%B0.jpg

جاویدالاثر احمد عزیزی اصــل،ردیف ایستاده ازچپ نفر دوم



https://s27.picofile.com/file/8458489976/CamScanner_%DB%B0%DB%B1_%DB%B1%DB%B4_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B3_%DB%B1%DB%B6_%DB%B5%DB%B3.jpg

جاویدالاثر احمد عزیزی اصــل،نشسته نفر اول از سمت چپ

https://s27.picofile.com/file/8458490000/CamScanner_%DB%B0%DB%B1_%DB%B1%DB%B4_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B3_%DB%B1%DB%B6.jpg















نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آخرین نظرات