شهیدستان کرج

یادمان شهدا و رزمندگان دبیرستان شهدای انقلاب

شهیدستان کرج

یادمان شهدا و رزمندگان دبیرستان شهدای انقلاب

سلام خوش آمدید
شهید گلمحمدی-اسماعیل

شهید اسماعیل گل محمدی

نام پدر: ابراهیم

شغل : کارمند ســازمان آب

تاریخ تولد: 5-12-1342 شمسی

محل تولد: البرز - چالوس - روستای ارنگه

سن:23سال

تاریخ شهادت : 22-10-1365 شمسی

محل شهادت : شلمچه

عملیات کربلای5

گلزار شهدا: ارنگه 

البرز - کرج


پنجم اسفند 1342 ،در روستای ارنگه از توابع شهرستان چالوس به دنیا آمد. پدرش ابراهیم، کارمند بود و مادرش مرضیه نام داشت. تــا پایان سال دوم متوسطه در دبیرستان شهدای انقلاب  درس خواند. کارمند ســازمان آب بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و دوم دی 1365 ،با سمت تخریبچی در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. او را صادق نیز می نامیدند.

********************************

جعفر طهماسبی از پیشکسوتان تخریب «لشکر10 سیدالشهدا(ع)» با بیان مقدمه‌ای درباره ویژگی‌های رفتاری، ترکیب سنی رزمندگان تخریبچی در دوران دفاع مقدس و بخش‌های از زندگی‌نامه شهید اسماعیل گل محمدی می‌گوید: در میان رزمندگان تخریبچی به ندرت به افرادی با سن و سال بالا بر می‌خوردیم و جمع با صفای این حماسه‌سازان معمولا از قشر نوجوان وجوان‌ها تشکیل شده بود. جوان‌هایی که سراسر شور و شوق بودند. بعضی از آنها به معنویت‌شان شهره و بعضی دیگر هم با رعایت شئونات دینی، کمپوت خنده و روحیه دیگر رزمندگان بودند. البته در این بین کسانی هم که در اوج معنویت قرار داشتند اما خودشان را به سادگی می‌زدند. یکی از این افراد، شهید اسماعیل گل محمدی بود. بچه‌های تخریبچی از روی صمیمیت او را «برادر گلی» صدا می‌کردند.

 اسماعیل در سال 1342 به دنیا آمد. ابراهیم نام پدرش بود و در سازمان آب سد امیرکبیر کارگری می‌کرد. آن‌ها در روستا زندگی می‌کردند و بین همه فرزندان خانواده آرام‌ترین ومظلوم‌ترین فرزند او بود. او در پنج سالگی از پشت بام منزل‌شان به حیاط پرت شد اما مشیت الهی بر این بود که سالم بماند.

 یک سال بعد وقتی که همراه والدینش به دیدن یکی از اقوام‌ می‌روند، در حالی که مشغول بازی بود ستون ایوان خانه که سالیان سال پا برجا بود یک مرتبه از جا کنده و روی صورت او خراب می‌شود، اما این بار هم عنایت الهی باعث شد که صدمه‌ زیادی نبیند. البته این همه ماجرا نیست چرا که در دورانی که او دانش‌آموز بود پس از بازگشت به خانه، از سر غفلت سماور آبجوش بر رویش‌ می‌ریزد و باز خدا اسماعیل را حفظ می‌کند و آسیبی نمی‌بیند.

 


شهید اسماعیل گل‌محمدی

البته چند ماه قبل از شهادت گلی یک روز مادرش متوجه‌ می‌شود که از درد به خودش‌ می‌پیچد اما حاضر نیست مسئله را به خانواده بگوید به هر حال بعد از یک شبانه روز ناراحتی مادر و پدرش او را به دکتر‌ می‌رسانند و پزشک‌ می‌گوید آپاندیس او ترکیده و معجزه‌ است که تاکنون سالم مانده است. همچنین یک بار برای بچه‌های تخریبچی لشکر تعریف می‌کرد که در کرج با بلدوزر مشغول جاده سازی بوده است و بلدوزر روی او میغلطد ولی در کمال ناباوری سالم از مهلکه بیرون می‌آید.

 اسماعیل بعد از عملیات «والفجر1» در خردادماه سال 1361 به گردان تخریب آمد و در عملیات‌های «والفجر2 و 4» و «خیبر» شرکت کرد و چندین بار مجروح شد. در گردان به دلاوری و شجاعت شناخته می‌شد. هرکس با او به عملیات می‌رفت از شوخ طبعی گلی در کارها می‌گفت. اسماعیل حتی در سخت‌ترین لحظات و زیر آتش نفس گیر دشمن خنده از لبش نمی‌افتاد. اسماعیل در آموزش‌ها و مانورها هم دست از شادابی برنمی‌داشت. اردیبهشت ماه سال 63 بود که برای کارکردن بچه‌های گردان در میدان مین واقعی به اردوگاه شهدای تخریب در جاده آبادان رفتیم. میدان مین آموزشی وسیعی داشتند همه مین‌ها هم واقعی بود. مثلا مین «والمرا» داری چاشنی اشتعالی بود و درصورت بی‌توجهی، عمل می‌کرد. این میدان مین آموزشی چند کانال دو یا سه متری داشت که باید از آنها عبور می‌کردیم. در یکی از شب‌های مانور، یک ستون 15 نفری بودیم که مشغول زدن معبر شدیم و بچه‌ها به نوبت جایشان را با هم عوض می‌کردند تا همه معبر زدن در تاریکی شب را تمرین کنند.

 آن شب به کانال اول رسیدیم باید یکی از بچه‌ها که قدرت بدنی بالاتری داشت از کانال رد می‌شد و آن‌طرف کانال می‌ایستاد و کمک می‌کرد که بقیه هم بالا بیایند. از کانال اول رد شدیم و در میدان مین دوم هم معبر زدیم و به کانال سوم رسیدیم. یکی از بچه‌ها که قد بلندتری داشت از کانال عبور کرد، دست ما را گرفت تا بالا بیاییم. بعد از من یکی یکی بالا آمدند. هنوز10 نفری مانده بودند که از کانال رد بشوند که ما مشغول معبر زدن در میدان مین سوم شدیم و هرچه منتظر ماندیم بقیه نیامدند. برگشتیم سمت کانال و دیدیم صدای قهقه‌شان از داخل کانال به گوش می‌رسد. وقتی دلیلش را پرسیدیم یکی از بچه‌ها گفت: «آمدم گلی را از کانال بالا بکشم که یک چیزی گفت وهر دوی ما خنده‌مان گرفت و درون کانال افتادیم.»


 

شهید اسماعیل گل‌محمدی نفر دوم از راست


گلی همیشه آماده شهادت بود. عملیات‌های سختی را با رزمندگان تخریبچی رفته بود اما شهادت سراغش نیامده بود و خودش هم می‌گفت: «من در تخریب چیزیم نمیشه. باید جایی برم که کسی من رو نشناسه.» اسماعیل بعد از عملیات «کربلای1» از گردان تخریب تسویه گرفت و کرج رفت و باز به جبهه برگشت ولی این‌بار دیگه به تخریب نیامد. یادم نیست کدام گردان و واحد لشکر 10 سیدالشهدا(ع) رفت. اما گلی برای شهادت نشون شده بود چون اسماعیل بعد از چهار سال حضور در جبهه در عملیات «کربلا5» در «شلمچه» به شهادت رسید.

منبع : ساجد


وصیت نامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدا و با سلام و درود فراوان بر امام زمان(عج) و نایب برحقش امام خمینی و امت شهیدپرور و شهیدان گلگون کفن از صدر اسلام تا کنون.
مؤمنان باید در راه خدا، مادّیت و زرق و برق دنیا را بر حقیقت و زیبایی آخرت برگزینند، جهاد کنند و هر کس در این جهاد مقدس کشته شد و یا پیروز گردید، منتظر باشد که او را اجری عظیم دهیم.(قرآن مجید)
برادران و خواهران؛ امروز ما در جامعه ای واقع شده ایم که جهانخواران شرق و غرب برای از بین بردن جمهوری اسلامی، استقلال و آزادی ما تلاش می کنند و می بینیم این انقلاب از هر طرف مورد تهدید قرارمی گیرد؛ از بخش داخلی، منافقین و ستون پنجم و از بخش بیرونی، عوامل وابسته به قدرت ها کوشش دارند تا مانع پیروزی این انقلاب عظیمی که برای بدست آوردنش هزاران شهید و معلول داده ایم بشوند.
این بنده حقیر که عمری را به جهالت به سر برده و غرق در گناه بودم، از هم اکنون با خدای خویش عهد می بندم که جز راه او خط دیگری برای خود انتخاب نکنم وامید دارم که خداوند منان توبه مرا بپذیرد.
سخنی با پدر و مادر عزیزم؛
سلام بر پدر و مادر عزیزم. شما عزیزانی که برای تربیت من خیلی زحمت ها و رنج ها کشیدید و خون دلها خوردید تا مرا به این سن رساندید. می دانم که این حقیر به هیچ وجه قادر نیستم زحماتی که برایم متحمل شدید جبران نمایم، لذا امیدوارم که اگر ناراحتی اخلاقی از من دیده اید مرا عفو کنید.
پدر و مادر عزیزم؛ از شما می خواهم به خاطر اینکه به وظیفه دینی خود عمل کردید و بنا به دستورات قرآن و فرموده امام بزرگوار مرا به جبهه فرستادید، خدا را شکر کنید و اگر خدا به این بنده حقیر خویش لطف کرد و مرا به درجه والای شهادت که تنها آرزویم است رساند، مبادا که گریه و زاری کنید که با این کار، منافقین را خوشحال نموده اید، بلکه افتخار کنید که فرزندتان در راه خدا کشته شده و به امت هم بگویید که خداوند امانت خود را پس گرفت.
از شما می خواهم که در نماز جماعت ها و جمعه ها شرکت کنید و در راهپیمایی هایی که از طرف دولت اعلام می شود، حتماً شرکت کنید و از فامیل و آشنایان نیز حلالیت مرا بطلبید و روحیه انقلابی خود را حفظ کنید و به جبهه های نبرد علیه کفر چه از نظر مالی و چه از نظر نیروی انسانی کمک کنید. حتماً مجلس ختم مرا ساده برگذار کنید و شربت و شیرینی به مردم بدهید. برادرم عزیزم هادی را از همین کوچکی طوری تربیت کنید که به وظیفه و احکام اسلامی آشنا بشود.
سلام بر برادر عزیزم کاظم جان؛ چون وصیت نامه برای مسلمانان سفارش شده است، لذا قبل از شهادتم چند نکته را به عنوان وصیت به شما می گویم، امیدوارم خداوند در راه وظایف اسلامی که به عهده داری پیوسته موفقت بدارد و بتوانی راه شهیدان را ادامه دهی. کسانی را که عظمت این انقلاب را درک نکرده اند، با خونسردی و صبر و روحیه ای عالی به انقلاب اسلامی دعوت و راهنمایی نمایی. در کارهایت هیچ زمان عجله و شتاب مکن. امر به معروف و نهی از منکر را فراموش مکن.

برادر عزیزم کاظم جان، امیدوارم در کارهای خیر همیشه پیش قدم باشی و اگر از من ناراحتی دیدی مرا عفو نمایی.
سخنی کوتاه با برادر عزیزم بهرام جان؛ وصیت و سفارش من به تو این است که شما دانش آموزان امید آینده کشور هستید، پس با کوشش و جدّیت زیاد دَرست را بخوان و تحصیلات را ادامه بده تا ان شاءالله وقتی که بزرگ شدی بتوانی فرد لایقی برای مملکت اسلامی مان باشی. در هیچ زمانی از یاد و توجه به خدا غفلت مکن و در کارهای اسلامی شامل؛ جهاد در راه خدا و تبلیغات اسلامی، شرکت در جلسات قرآن و دعای کمیل و راهپیمایی ها، نمازجمعه ها و کلیه کارهای خیر حتماً شرکت کن و اگر زمانی نیز شنیدی که من شهید شدم، بدان که قبل از رفتن به جبهه به شما گفته بودم که ممکن است شهید شوم و خوشحال باش زیرا که من به کام خود رسیدم و بار مسئولیت شما عزیزان را سنگین کردم.
سخنی کوتاه با خواهر عزیزم؛ سلام و درود بر تو ای خواهرم، امیدوارم همان گونه که از اوایل انقلاب در تلاش بودی تا در ادامه انقلاب و نهضت سهمی داشته باشی از تو می خواهم که بعد از شهادتم این تبلیغات و کمک هایت افزون شود و با حجابت که از خون شهیدان کوبنده تر است، مشت محکمی بر دهان منافقان بکوبی. از تو می خواهم که قرآن را زیاد بخوانی و به آن عمل کنی. در خاتمه اگر موجب ناراحتی تو می شدم مرا عفو کن و خواهران را به حجاب اسلامی دعوت کن و ارشاد بنما.
در پایان امیدوارم شهادت من راه مبارزه شما عزیزان را با کفر و گسترش اسلام بیش از بیش نماید. از شما می خواهم که ادامه دهندگان راه شهدا باشید و در نمازهای جمعه و جماعت شرکت کنید و بدانید که این جمعه ها و وحدت کلمه هاست که شیاطین را نابود می سازد. اتحاد خود را با روحانیت حفظ کنید و توطئه ها را در نطفه خفه کنید و به فرموده امام امت، شما مردم اطلاعات 36 میلیونی باشید.
امیدوارم این چند صفحه ای را که به عنوان وصیت نوشته ام، حتماً به آن عمل شود و بار دیگر یادآور
می شوم که:

 بارخدایا، تو خود میدانی که آمدن من به جبهه جز اطاعت امر تو و جز رضای تو نبوده است.
به امید نابودی تمام ابرقدرت ها و باز شدن راه کربلای حسینی.
التماس دعا
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
والسلام علیکم و رحمه الله وبرکاته
اسماعیل(صادق) گل محمدی

*************************

دلنوشته شهید اسماعیل گل محمدی:

بسم الله الرحمن الرحیم
ثُمَّ یَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذَلِکَ عَلَی مَن یَشَاء وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ
سپس خدا بعد از این [رویداد] توبه هر کس را بخواهد می پذیرد، و خدا آمرزنده و رحیم است. (توبه-27)

پروردگارا! این بنده ضعیف و ذلیل خویش را که عمری به جهالت و گناه بسر برده ببخش، زیرا تو به بنده ات بسیار مهربانی و از خطاها و گناهانی را که مرتکب شده، می گذری.
خداوندا! من می دانم که در گذشته خطاهای بسیاری مرتکب شده ام و می دانم اگر تمام عمر در حال عبادت باشم، باز هم نمی توانم شکر نعمت را به جا بیاورم و فقط بگویم که ای مولایم، من بسوی تو آمدم، پس از تقصیراتم درگذر و به آبروی چهارده معصوم(علیهم السلام) و شهیدان، آن برادرانی که با هم همسنگر بودیم و به پیش خود خواندی، اگرچه روسیاهم خدا، ولی هرچه باشد در راه تو قیام کرده ام و زائر امام حسین(ع) می باشم.
پروردگارا! من نمی دانم چگونه آن گناهانی را که مرتکب شده ام جبران کنم اما این را حتم دارم که اگر هر چقدر گناه کرده باشم، اگر توبه کنم خدا به رحمانیتت خواهی بخشید، پس به آبروی ائمه اطهار توبه من را بپذیر و کمکی کن تا اشتباهات گذشته ام را جبران کنم تا آن دنیا پیش امام حسین(ع) و پیامبر و رهبر کبیر انقلاب روسفید باشم. مرا در این راهی که در پیش گرفته ام ثابت قدم بدار و مرگم را شهادت در راه خودت قرار بده. هدفم رضای توست و از تو می خواهم که خون ناقابلم را در این راه بریزم و این هدف را با آگاهی کامل انتخاب کرده ام که آن هم به خواست و اراده توست.
پروردگارا! اعتراف می کنم که جز تو خدایی نیست و برای هدایت خلق، 124هزار پیغمبر که اولینِ آن حضرت آدم و آخرین آن حضرت محمد (ص) است و دوازده امام فرستاده ای که اولین آن حضرت علی (ع) و آخرین آن امام عصر مهدی(عج) که در این زمان نایب برحقش امام امت یعنی خمینی بت شکن می باشد که خلاف دستوراتش، خلاف امر حضرت می باشد، پس من بنا بر وظیفه شرعی به امر ولایت فقیه که همان احکام قرآن می باشد، برای دفاع از اسلام و گسترش آن به جبهه آمده ام و از این لحظه به بعد از تو می خواهم توفیقی بدهی که تا آخرین لحظات زندگی ام در جبهه بمانم و جهاد را رها نکنم و رضای خودت را جلب کنم. ان شاءالله
بنده حقیر- اسماعیل گل محمدی

منبع:http://i26.ir


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آخرین نظرات