شهیدستان کرج

یادمان شهدا و رزمندگان دبیرستان شهدای انقلاب

شهیدستان کرج

یادمان شهدا و رزمندگان دبیرستان شهدای انقلاب

سلام خوش آمدید
شهید نعمتی-حامد

شهید حامد نعمتی
نام پدر: حسین
تاریخ تولد: 1-4-1344 شمسی
محل تولد: کربلا
تاریخ شهادت : 22-1-1362 شمسی

سن:18سال

سوم دبیرستان

محل شهادت : فکه

عملیات:والفجر1

گلزار شهدا: امامزاده محمد
البرز - کرج

دو برادر دیگرش  صاحب و محمود نیز به شهادت رسیده است




شهید حامد نعمتی در قبل از انقلاب در راهپیمایی های مردمی شرکت داشت و پس از انقلاب شکوهمند اسلامی در بسیج فعالیت مستمر داشت و به پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی پرداخت تا اینکه جنگ ناخواسته عراق علیه ایران شروع شد و شهید عزیز برای دفاع از خاک پاک میهن اسلامی به مقابله با کفار جهانی پرداخت تا اینکه سرانجام در تاریخ 22/1/1362 در  منطقه عملیاتی فکه بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نایل گردید

شهید «حامد نعمتی» در اول تیرماه سال 1344 در خانواده‌ای مذهبی و متدین در شهر کربلا دیده به جهان گشود. از همان کودکی رویی فراخ، چشمانی پر از محبت و حجب در وجودش آشکار بود تا این که به سن 6 سالگی رسید.

دوره ابتدایی را در دبستان الحسین کربلا ثبت نام نموده و در همین هنگام حملات و دستگیری و آزار بعثی‌ها بر مسلمانان ایرانی در همه شهرها مخصوصا کربلا شروع شد به طوری که معلمین حامد برایش نگران بودند، تا اینکه همراه با خانواده رهسپار ایران شدند.

حامد قبل از انقلاب در راهپیمایی‌های مردمی شرکت می‌کرد و پس از انقلاب شکوهمند اسلامی در بسیج فعالیت مستمر داشت و به پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی پرداخت.


وصیتنامه شهید حامد نعمتی:

بسم الله الرحمن الرحیم

برخى از آن مومنان بزرگ‌مردانى هستند که به‌ عهد و پیمانى که با خدا بستند کاملا وفا کردند پس برخى بر آن عهد ایستادگى کردند تا براى خدا شهید شدند و برخى با انتظار فیض شهادت مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند. (احزاب - 23)

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان امیرالمؤمنین و اولاده المعصومین حجج‌الله و اشهد ان نایب الامام زماننا خمینى روح‌الله.

از هیچ چیز نترسید که با قدرت ایمان به همه مشکلات غلبه خواهیم کرد. امام خمینى

مى‌بینیم در این برهه از زمان دشمنان اسلام در پى آنند که مانع شوند تا این انقلاب که سرمنشاء انقلاب خونبار حسین (ع) است و مقصدش ظهور آیین اسلام به دیگر ملل جهان است صادر گردد و این چراغ هدایت انسان‌ها از ظلمت و جهل به روشنایى و کمال را خاموش گردانند و همچنان ملل جهان را در زیر ظلم و فساد خویش نگه دارند و به خیانت‌ها و تجاوزات خود بر مردم باقى بمانند.

ما به آنان مى‌گوییم که دیگر تن به ذلت نخواهیم داد و تسلیم شما نمى‌شویم بلکه با ایمان به خداوند متعال و یارى امام زمان (ارواحنا لتراب مقدمه الفدا) و رهبرى نایب بر حقش خمینى کبیر به جنگ با شما آمده‌ایم و آماده هرگونه سختی‌ها و محاصره‌ها و مشکلات هستیم و بالاتر از این است که بخواهید بدن‌هاى ما را تکه تکه کنید جسممان را بسوزانید و جزغاله کنید از خونمان جوی‌ها جارى کنید.

ما نداى حق‌طلبانه و مظلومانه خویش را به گوش همه خواهیم رسانید و آنان را به پلیدی‌ها و شیطنت‌های شما آگاه خواهیم کرد تا این که به هویت شما پى‌ببرند و دیگر جایى در بین ملل جهان نداشته باشید و ان‌شاءالله پرچم اسلام که منادی کلمه لا اله الا الله و محمد رسول‌الله (ص) است در سراسر جهان به اهتزاز درآوریم.

اى امت اسلام راهى را در پیش گیرید که در دنیا سعادت و مردن با شهادت داشته باشد و آیا سعادت در دنیاى فانى این نیست که پیرانى صدیق و خالص در جهت پیمودن راه پیامبر گرامى (ص) و ائمه اطهار (ع) و خدمتگزارانى براى قرآن و مکتب و سربازان و یارانى براى رهبر عزیزمان باشیم و بتوانیم توشه‌اى را که در آن خیر و صلاح آخرتمان باشد با خود ببریم.

از شما مى‌خواهم که تا آخرین لحظات حیاتتان رهبر را، این حسین زمان را همراهى کنید و به دستورات ایشان جامه عمل بپوشانید و همانطور که فرمودند (همیشه  در صحنه حاضر باشید و سنگرها را حفظ کنید و وحدت کلمه داشته باشید) تا اینکه هر گونه توطئه و تبلیغات منافقین و توده‌ای‌ها و لیبرال‌ها و دیگر سرسپردگان خنثى شود.

در جبهه‌هاى حق علیه باطل حاضر شوید تا این که کار صدام و صدامیان این تغذیه شده از استعمارگران و همه کشورهاى مرتجع و صهیونیستى را یکسره کرده و ان‌شاءالله نوبت آنان هم برسد تا پس از فتح کربلاى حسین (ع) و مرقد ائمه اطهار (ع) تا قدس عزیز پیش برویم و این مکتب انسان‌ساز را به رسالت برسانیم و این امانت را به صاحب اصلى خود امام زمان (ارواحنا له الفداء) تحویل دهیم.

من نتوانستم خدمتى در این راه انجام دهم ولى امیدوارم که با ریخته شدن خون ناقابلم دِین خود را به قرآن و مکتب ادا کنم و گناهان زیادم بخشیده گردد.

خانواده عزیزم؛

از خداوند متعال می‌خواهم که پس از شهادت دومین فرزندتان عزمى راسخ و دلى قوى و قلبى سرشار از ایمان و صبرى فراوان داشته باشید و هیچگاه از خود احساس ضعف و پریشانى نشان ندهید، بلکه به ‌دیگران بفهمانید که ما همه باید این راه را برویم ولى چه بهتر که با عزت و کرامت و سعادت.

دوستان و آشنایان و برادران همسنگرم؛

براى خدا و مردم خدمت کنید و خدمتگزار باشید. دلبستگى به دنیا را از وجود خود برهانید، تهذیب نفس کنید و به دنبال اجراى احکام شرعی دین مبین اسلام باشید.

در خاتمه از خانواده و دوستان و آشنایان مى‌خواهم که اگر از من حرکاتى را دیدید که موجب ناراحتى‌تان شده است از شما پوزش و حلالیت مى‌طلبم، دوست داشتم در زادگاه خود کربلا به خاک سپرده شوم ولى اگر نشد، مرا در امامزاده محمد (ع) کرج نزد شهیدان به‌خاک بسپارید.

از همگى درخواست دعا براى طول عمر رهبر کبیر انقلاب تا ظهور امام زمان (عج) و پیروزى رزمندگان اسلام و شفاى مجروحین و آزادى اسراى انقلاب را خواستارم.

آن‌ کس که تو را شناخت جان را چه کند

فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنى هر دو جهانش بخشى

دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

16 روز روزه از سال پیش و 4 روز امسال به‌جا مانده که وقت گرفتن آن روزه‌ها را نداشتم. مقدار پولى که دارم به حساب 100 امام و در خدمت محرومان قرار گیرد. والسلام



شهید صاحب نعمتی:








شهید صاحب نعمتی در سال 1355 به خدمت زیر پرچم اعزام شد و خاتمه خدمت شهید مصادف بود با اوج‌گیری انقلاب و ایشان نیز به عنوان سرباز امام زمان(عج) به دریای خروشان ملت مسلمان و انقلاب ایران پیوست که روز و شب در حالت فعالیت بود و پس از پیروزی انقلاب لباس جهاد بر تن کرده و در درگیریهای اولیه که در کردستان اتفاق افتاد به همراه دوستانش در گروه شهید چمران عازم آنجا گردید و حدود 2 ماه در ‌آنجا در حال ستیز با ضد انقلابیون بود و با شروع جنگ تحمیلی او نیز همانند دیگر ملت غیور به سوی جبهه‌ها شتافت و در جبهه‌های جنگ حق علیه باطل شرکت نمود و پس از حماسه‌آفرینی‌های فراوان سرانجام در تاریخ 10/2/61 در شهر خونین‌ خرمشهر مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل گردید







شهید محمود نعمتی در اکثر راهپیمائی ها و تظاهرات شرکت می کرد و جهت تبلیغات و شعار نویسی و تضعیف رژیم و حمایت از اسلام همانند همسنگرانش با شورش و کوشش فعالیت می نمود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با تشکیل سپاه پاسداران به عضویت این ارگان اسلامی درآمد و برای دفاع از آرمان های مقدس انقلاب به کردستان رفت تا به مبارزة خویش بر علیه گروهک های محارب و ضد انقلاب ادامه دهد تا اینکه برادرش صاحب نعمتی به شهادت رسید و پس از آن شهید در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک شرکت نمود و سرانجام در تاریخ 22/1/1362 در منطقة فکه با حماسه آفرینی های فراوان به درجة رفیع شهادت نائل گردید و پیکر پاک و مطهر شهید محمود نعمتی در منطقه باقی ماند و پس از مدت ها جستجو و تفحص برادران زحمتکش گروه تفحص پیکر پاک شهید به میهن اسلامی و به آغوش خانوادة خویش بازگشت.

در خجسته میلاد دخت نبی اکرم که با نام روز مادر نام گذاری شده است و مصادف با روز شهید می باشد به دیدار مادر شهیدان نعمتی؛«صاحب نعمتی» ، «حامد نعمتی» و « محمود نعمتی» می رویم، مادری که سه دسته گل جوان و باطراوت خود را که عصای روز پیریش بوده اند تقدیم خاک پاک ایران و انقلاب نموده است.
**************

ام البنین زمانه

حاجیه خانم «صغری نعمتی» معروف به «مادر شهیدان نعمتی» زاده شهر «یزد» می باشد و بخشی از دوران کودکی خود را در این شهر گذرانده است. در کودکی با خانواده از یزد به عشق اهل بیت عصمت و طهارت به کربلا عزیمت می کنند. وی می گوید: پدر و مادرم آنقدر محب امام حسین و اهل بیت بودند که جلای وطن کردند و در کربلای معلی سکنی گزیدند. مادر شهیدان نعمتی می گوید: آنها واقعا عاشق اهل بیت بودند. من روزهای کودکی و جوانی ام را در عراق و در کربلا در جوار حرم مطهر امام حسین و خاندان پاکش گذراندم.

مادر شهیدان نعمتی با لهجه «یزدی» فارسی صحبت می کند که شکی در ایرانی بودنش نمی رود و عربی را بسیار اصیل و دوست داشتنی تلفظ می کند که مطمئن می شوی از کودکی در بلاد عرب زندگی کرده است.

 او می گوید : دختر جوانی بودم که همسرم به خواستگاری من آمد. او مردی مومن بود، وضع مالی خوبی داشت و از هر جهت برازنده بود. اما والدین من نمی پذیرفتند که دختر به او بدهند زیرا او عراقی بود و ما ایرانی هایی که ساکن عراق بودیم. تا اینکه همسرم روزی به خانه ما آمد و شناسنامه ایرانی اش را هم آورد و مشخص شد او هم ایرانی است و دارای شناسنامه دارد به هر حال آنها راضی شدند و ما ازدواج کردیم.
همسرم مرد خوبی بود ما روزهای بی دردسری داشتیم ثمره ازدواج ما پنج فرزند پسر و دو دختر بود. دو دخترم در عراق ازدواج کردند و یکی از آنها ساکن کاظمین و دیگری ساکن نجف شد و اکنون هم در عراق  زندگی می کنند. پسرها در کربلا به دنیا آمدند و در همان شهر هم درس خواندند.

مادر به پسرها که می رسد فقط همین جمله را می گوید و سکوت می کند.

وقتی از او می خواهم که از فرزندان شهیدش بیشتر برایم بگوید؛ دستانش می لرزد اما صلابت صدایش به استواری خود باقیست. حس عذاب وجدانی عجیب به من دست می دهد که چرا از مادر پیری می خواهم که خاطره تلخ از دست دادن سه دسته گل خود را برای من بازگو کند و ناراحت شود. اما با کلمات و جملاتی که او به زبان می آورد کمی خیالم آسوده می شود و به این اعتقاد راسخ او غبطه می خورم. مادری که در این سن و سال هرگز گلایه ای از شهادت سه عصای دستش ندارد و می گوید برای پایدار ماندن اسلام و دینمان آنها را داده ام و پشیمان نیستم.

با او باز به گذشته به روزهای قبل از جنگ ایران و عراق سفر می کنیم. به روزهایی که پر از بوی خاک و خون و باروت بود. مادر می گوید: صدام در سرش سودای گرفتن ایران بود. ندا آمد که ایرانی ها عراق را ترک کنند و گر نه آنها را بیرون می اندازیم. شروع به آزار و اذیت ایرانی ها کرد حتی زمانی رسید که در خانه ایرانی ها را باز کرد و کودکان را پای برهنه، زنان را بدون چادر و حجاب از خانه اشان بیرون انداخت و راهی  مرز کرد. اما ما نگذاشتیم کار به اینجا برسد. من و همسر و سه فرزندم فوری خاک عراق را ترک کردیم و از همان ابتدا به شهر کرج آمدیم.

هیچ کس شاید به اندازه خانواده ما از خباثت صدام آگاه نبود ما سالها آزار و اذیت او را نسبت به شیعیان دیده بودیم. پسرها در کرج به تحصیلات خود ادامه دادند و «صاحب» کاری برای امرار معاشش پیدا کرد. «صاحب» در محل کارش آنقدر مورد اعتماد شد که وقتی می خواست وارد کار بهتری شود کارفرما رهایش نمی کرد. به او می گفت: تا عمر داری باید با من کار کنی چون انسانی به صداقت و تلاش شما را من پیدا نمی کنم.

آری! این جنبه از منش و شخصیت صاحب با فرازی از وصیتش همخوانی دارد. او در وصیتنامه اش به ملت ایران که در شرایط جنگ به سر می برند، سفارش می کند: « برادران و خواهران عزیز و مسلمان تا می توانید قناعت پیشه کنید و از مصرف کردن بکاهید و برکارکردن بیفزایید و درشکوفایی اقتصاد مملکت کوشا بوده و از حمایت رهبر عزیز که مایه افتخار این امت است دست برندارید. »

صاحب از همان آغازین روزهای جنگ تحمیلی جامه رزم به تن می کند و به کردستان می رود و در گروه چمران جای می گیرد و شروع به قلع و قمع ضد انقلابیون می کند. گاهی به کرج می آید و به خانواده خود سر می زند که در یکی از همین مرخصی ها توفیق ازدواج نصیبش می شود و خانواده ای که او را خوب می شناختند و به نجابت و صداقتش اطمینان داشتند، دخترشان را با اصرار به عقد او در می آورند. مادر می گوید؛ صاحب می گفت: من مرد جنگم، نمی توانم دخترتان را خوشبخت کنم. از آنها اصرار و از صاحب انکار عاقبتش می شود ازدواجی خجسته و میمون که ثمره آن فرزندی نیکو است. گویی خداوند می خواهد عطر و نشان «صاحب» در این دنیا به یادگار بماند.

صاحب بعد از ازدواج باز هم رهسپار جبهه برای ستیز بر سر انسانیت با ظالمان بعثی می شود و سرانجام این دلاور مرد زاده سرزمین عشق و ایمان در خرمشهر در حال دفاع از سرزمین آبا و اجدادیش در «عملیات پیروزمندانه بیت المقدس» در دوم اردیبهشت ماه 1361، بعد از سالها مجاهدت به درجه رفیع شهادت می رسد و پیکر مطهرش در «امامزاده محمد» کرج به خاک سپرده می شود.

مادر شهیدان می گوید: نمی دانم پسرها از کی و کجا بسیجی شدند. آنها همیشه برای ادا نماز به مسجد می رفتند، فکر می کنم که با بسیج در مسجد آشنا شدند. همیشه در پایگاه با دوستانشان برای حفظ و حراست از شهر جلسه داشتند و صحبت می کردند.
خبر شهادت صاحب که آمد و پیکر او را که تشییع کردیم بعد از آن حامد و محمود دیگر نماندند. آنها شب به خانه نیامدند و فردا زنگ زدند که ما به جبهه آمده ایم حالمان خوب است و جای صاحب را در اینجا خالی نگذاشته ایم.

اری! این دو برادر حتی یک روز هم جای برادرشان را در جبهه خالی نگذاشته و بعد از شهادت برادرشان لباس جهاد به تن نمودند و محمود که در آن روزها جوانی نوزده ساله بود وعضو ارگان سپاه پاسداران، به همراه برادر کوچکترش حامد که  محصل بود و طاقت دوری برادر بزرگتر را نداشت به جبهه می روند. این دو برادر بعد از یک سال مجاهدت بی دریغ در کسوت رزمندگانی جان برکف در یک روز در عملیات والفجر یک در بیست و دوم فروردین 1362، جان به جانان تقدیم نموده و به درجه والای شهادت نایل می شوند.

در کلام آخر این مادر بزرگوار می گوید: من به شهادتشان افتخار می کنم. فرزندانم برای حفظ اسلام و اعتقادشان از جانشان گذشتند. « یا صیدک ما نصیبک» آنچه انسان صید می کند که تقدیرش باشد من خوشحالم که شهادت در تقدیر فرزندانم بوده است. آنها قلبشان را آماده کرده بودند برای شهادت می گفتند ما زنده باشیم و نتوانیم کاری برای رضای خدا و اسلام انجام بدهیم زنده بودنمان چه فایده ای دارد.

همان مادری که هر روز برای نماز به مسجد می رود و ما ساده از کنار او عبور می کنیم می تواند، نمادی از ام البنین (س) هم عصر ما باشد که هر ساله در سالروز وفاتش به سوگ می نشینیم و فرزندان او در کربلای ایران علی اکبر و علی اصغری بودند که دور مولایشان حسین گشتند و قربانی راهش که آزادگی بود شدند.

 
                             نجمه اباذری - نویدشاهد البرز





 

نظرات (۱)

سلام بر شهیدان راه حق 

سلام بر شهیدان دفاع مقدس 

سلام بر شهیدان عزیز نعمتی

روحشان شاد و راهشان پررهرو باد. ان شاءالله 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آخرین نظرات