نام پدر: سیدعلی محمد
تاریخ تولد: 16-8-1348 شمسی
محل تولد: البرز - کرج
اول دبیرستان
تاریخ شهادت : 12-2-1365 شمسی
سن:17سال
محل شهادت : فکه
عملیات : پدافندی
گلزار شهدا: امامزاده محمد
البرز - کرج
پدرش نیز در سال 1366 در ماووت عراق به شهادت رسیده است
شانزدهم آبان 1348، در شهرستان کرج دیده به جهان گشود. پدرش سید علیمحمد (شهادت 1366) و مادرش فاطمه نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی پرداخت. طلبه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دوازدهم اردیبهشت 1365، با سمت مبلغ درفکه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار وی در امامزاده محمد زادگاهش قرار دارد
شهید سید مهدی اعتصامی درسال 1348 در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدائی را در مدرسه قلم که در آن زمان ازمذهبی ترین مدارس کرج بود آغاز کرد. وی ازحافظه و استعداد خاصی برخوردار بود بطوری که زبانزد خاص وعام بود. دوره دبستان را با نمرات عالی به پایان رساند و پا به مدرسه راهنمائی گذاشت و درمدرسه خرد ادامه تحصیل داد.
ایشان در دوره راهنمائی از جمله بهترین و مستعد ترین شاگردان مدرسه بود همزمان با تحصیل به بسیج محل رفته واوقات فراغت خود را در بین عزیزانی که جمع زیادی ازآنان شهید شدند سپری میکرد. وی با شنیدن خبر شهادت هرکدام از دوستانش برنامه نوحه سرائی و دعا درمنازل این شهدا برگزار میکرد.
پس از اتمام دوره راهنمائی راهی دبیرستان شد و درمدرسه شهدای انقلاب اسلامی ادامه تحصیل داد. پس ازگذشت چند ماه از سال تحصیلی به جبهه اعزام گردید وی این اعزام را چنین توصیف میکند : گوئی دربالای آسمانها پرواز میکنم.
او در جبهه مسئول تبلیغات گروهان میشود و کسانی که با او برخورد میکردند به اوعشق می ورزیدند. وی در زمان مرخصی مسئول کتابخانه بوده و در تبلیغات بسیج فعالیت داشت و در زمینه تشکیل گروههای سرود فعالیت چشمگیری از خود به نمایش میگذاشت.
این شهید عزیز چندین بار به جبهه ها اعزام شد و بعد ازمدتی بخاطر علاقه فراوانش به راه انبیا واولیا وارد حوزه علمیه شد. هنوز چند ماهی ازحضورش درحوزه علمیه نگذشته بود که دوباره به جبهه اعزام و به فیض شهادت نائل آمد و پیکر پاکش پس از چند روز که زیر آفتاب داغ فکه تفتیده شده بود به دست خانواده اش رسید. روحش شاد
اخرین سخنان تخریبچی: شهید سید مهدی اعتصامی فزند شهید سید علی محمد (از شهدای شهیدستان) در عملیات سید الشهداء علیه السلام در اردیبهشت ماه 1365 در منطقه عمومی #فکه با آتش تیربار دشمن هنگام باز گشایی #معبر_در_میدان_مین به شهادت رسید و در گلزار شهدای امام زاده محمد شهر کرج میهمان افلاکیان شد .
ایستاده از راست شهید سید مهدی اعتصامی- نشسته از چپ سیدشهید احمد اعتصامی
شهید سید احمد اعتصامی (سمت راست) و شهید سید مهدی اعتصامی (وسط).
شهید سید علیمحمد اعتصامی ( هشتمین نفر از سمت چپ)
۱ـ نکات برجسته در زندگی شهید:
الف) فعالیتهای مهم عبادی و معنوی:
وی از حافظه و استعداد عجیبی برخوردار بود بطوری که زبانزد خاص و عام بود قرآن را از همان دوران کودکی بسیار روان و با قرائت می خواند.
ب) فعالیتهای مهم سیاسی و اجتماعی:
شهید نوحه سرایی در هنگام شهادت دوستانش را به عهده داشت و برایشان در منزلشان برنامه دعا برقرار می کرد و شهید در جبهه مبلغ بود و مسئول تبلیغات و همه بچه ها به او عشق می ورزیدند.
ج)فعالیتهای مهم علمی، فرهنگی و هنری:
شهید در زمانی که به مرخصی می آمد مسئول کتابخانه مسجد محل بود و در تبلیغات بسیج فعالیت می کرد و در زمینه تشکیل گروههای سرود فعالیت چشمگیری داشت.
د) ویژگیهای بارز اخلاقی:
شهید با مردم محل برخوردی متین داشت بطوری که همه اهل محل مانند فرزند خودشان دوستش داشتند. در بین دوستان و آشنایان بسیار محترم بود این خصوصیات منحصر به مقطع خاصی از زندگی او نیست بلکه در تمام دوران زندگی مردی شایسته و پاک بود و هیچگاه حتی برادر لحظه ای دچار انحراف فکری و اخلاقی نکردید.
2ـ خاطره:
خانواده شهید سید مهدی اعتصامی می گویند.
در عزایش همینقدر بگوئیم که وقتی می خواستند خبر شهادتش را بدهند می گفتند شهیدی از کارخانه قند رفت که کمر همه مان را شکست.
پیام شهید: ای مردم، قدر این برادران بسیجی و سپاهی را بدانید که یک وقت چشم باز می کنید می بینید از میانتان رفته اند آنها را از خود نرنجانید که بعدها پشیمان می شوید .
3-وصیتنامه:
متن وصییت نامه شهید سید مهدی اعتصامی السلام علیک یا ابا عبدالله
ان الذین لا یرجون لقائنا و رضوا بالحیوه الدنیا و اطمانوا بها والذینهم عن ایاتناغافلون اولئک ماواهم النار بما کانوا یکسبون، اناالذین امنوا و عملوالصالحات یهدیهم ربهم بایمانهم تجری من تحتهم الانهار فی جنات النعیم. " سوره یونس 6، 9"
اشهدان لااله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله، اللهم صل علی محمد و آل محمد و اشهد ان امیرالمونین واولاد المعصومین حجة الله ......
با درود و سلام بیکران به پیشگاه مقدس و با عظمت یگانه منجی عالم بشریت و انتقام گیرنده و از قاتلان جدش حسین (ع) و بر پا کننده عدل و داد بر روی گیتی حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفدا و نائب بر حقش حضرت امام خمینی مدظله العالی و با درود بی حد به روان پاک شهیدان گلگون کفن مکتب خونین تشیع و نیز به خانواده های معظم شان که با قوت خدا در فراق عزیزانشان صبر و استقامت کردند و هر لحظه با یاد شهادت فرزندانشان سجده شکر بجا آوردند.
ابتداء پس از حمد و ثنای خداوند رحمان چند سخنی باپدر و مادر مهربانم که به گردن من رو سیاه در درگاه خداوند حق بسزائی دارند.
پدر و مادر عزیزم بیاد آورید که برای تربیت من چه رنجها و چه غمهائی را بجان خریدید و تحمل کردید ولی باز من به خودم که نظر می کنم میبینم که هنوز که هنوز است آنطور که باید بنده خدا میبودم، نبودم و آنطور که باید خدا را عبادت می کردم، نکردم و بسیار شرمنده از درگاه خداوند که مبادا از من نگذرید و مرا حلالم نکنید. پدر و مادر جان تنها کاری که میتوان در اینجا و در اینموقع بکنم اینست که دستهای آلوده بگناهم را بدرگاه خداوند کریم و رئوف بلند کنم که خدا شما را عاقبت بخیر بگرداند و با محمد و فاطمه و علی و حسن و حسین وائمه معصومین محشورتان بگرداند چون دیگر خجالت میکشم حرف دیگری در رابطه با طلب بخششم بگویم انشاء الله ..... که مرا حلال میکنید.
مادر جان و شما نیز پدر بزرگوارم خواهش دیگر که از شما دارم اینست که در دعاهایتان بعد از دعا بجان امام و رزمندگان اسلام برای مغفرت من زیاد دعا کنید و اگر من شهید شدم به خداوند قهار سوگند میخورم که شهادت من بخاطر لیاقت من برای شهید شدن نبوده چون خدا میداند من هم میدانم که بنده خوبی برای او نبوده ام و اصلا به نظر خودم تابحال بنده او نبوده ام و هنوز نتوانسته ام بنده او باشم چون یک بنده اوامر و دستورات مولا و سرورش را مو به مو اجرا میکند و همیشه در پی اینست که سرورش را از خود راضی کند ولی من عاصی اکثر مواقع متوجه شده ام که خدا را به خشم آورده ام و تنها اگر مقام والای شهادت نصیب من شد بخاطر اینست که خدا خودش را دارای فضل و کرم خطاب کرده است و از روی فضل و رحمتش من را انتخاب کرده است که امیدوارم در آخرت هم با فضل و رحمتش با من رفتار کند نه با عدلش وگرنه وای بحال من.
مادرم گریه کن اما نه بخاطر من، بخاطر مظلومیت امام حسین، پدرم گریه کن اما بخاطر مصائب و غمهای فراوانی که بر سر حضرت سیدالشهداء آوردند، و شما نیز خواهرم سعی کن متوجه این موضوع باشی که مرگ حق است و هیچکس نمی داند در کدام مکانی و چه زمانی می میرد پس همیشه آماده باشید و توشه برگیرید تا مانند ما با دست تهی نیائید که منزل خطرناک است و گردنه های پر نشیب و فراز و پر تگاههای بس ترسناک و بر خطر در پیش است و سعی کنید برادرانم را مانند رجائیها و بهشتیها تربیت کنید و به مصطفی بگوئید که درسش را بخواند و بعدا او را به حوزه علمیه بفرستید که راه بسیار خوبی است و راهی است برای توشه بیشتر گرفتن که آخرش سعادت و خوشبختی دو دنیا است.
مادرم و پدرم و شما ای امت و ملت ایران اگر سعادت دو دنیا را می خواهید و اگر رضای خداوند را می خواهید و همچنین اگر می خواهید که زیر سایه اسلام بمانید و زیر یوق استعمار و زیر بار استعمار و زیر بار ستمکاران شرق و غرب نروید ( همچنانکه بودیم ) باید پیروی از ولایت فقیه و رهبر انقلاب بکنید.
این پیرمرد هشتاد و چند ساله ولی با عظمت، بیاری خداوند رژیمی را دگرگون کرد واین خود نعمتی بس بزرگ که هر چه شکر کنیم و از خدا تشکر کنیم باز نمیتوانیم جای نعمتهایش شکر گزار باشیم اگر نعمتهای خداوند را شکر گزار باشیم، خداوند زیاد میکند والا خداوند آن نعمت را از ما میگیرد.
ای مردم قدر این برادران بسیجی و سپاهی را بدانید که یک وقت چشم باز میکنید و میبینید که از میانتان رفته اند ، آنها را از خودتان نرنجانید که بعدها پشیمان میشوید.
چند سخنی هم با برادران محصلی که در سنگر مدرسه کوشش میکنند تنها سخن و وصیتی که به شما عزیزان دارم البته سر سخنم با کسانی است که احساس مسئولیت میکنند والا باکسانی که صم ، بکم ، هستند کاری ندارم برادران ، مواظب اعمال منافی با احکام اسلام و کسانیکه بقصد ضربه زدن به اسلام در مدارس فعالیت ضد انقلابی میکنند باشید و شدیدا مواظب اعمال وحرکات دانش آموزان باشید و همدیگر را سفارش به اخلاق اسلامی کنید و از تمامی همشاگردیهایم و معلمهای گرامیم عاجزانه می خواهم که اگر عمل خطائی که من دیده اید و یا تندی از من سرزده است و احیانا در هنگام درس معلمی از من ناراحت شده است مرا به بزرگواری خود حلال کنند و من را ببخشید که شاید خداوند هم از سر تقصیرات من بگذرد.
پدر جان اگر جنازه من بدستتان رسید، دعای کمیل بر جنازه ام بخوانید و هر کجا که دفن کردید اشکالی ندارد. پدر و مادر جان تا چند لحظه دیگر ما را به خط می برند از شما می خواهم از یک یک دوستانم و آشنایان و فامیلها بخواهید که مرا به بزرگواری خود ببخشید. برایم قرآن زیاد بخوانید.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
برای سلامتی امام بسیار دعا کنید ـ بنده شرمنده خدا ـ مهدی
جان بقربان شهیدی که پس از کشته شدن غسلش از خون بود و گرد غریبی کفنش
دفتر دبیرخانه شهیدستان
عملیات سیدالشهدا علیه السلام
تاریخ عملیات: سیزدهم اردیبهشت ماه ۱۳۶۵
رمز عملیات: یا سیدالشهداء(ع)
محل عملیات: فکه
فرمانده لشکر: حاج علی فضلی
اهداف عملیات:
جلوگیری از پیشروی دشمن به خاک میهن اسلامی
بعد از آخرین پیروزی رزمندگان اسلام یعنی فتح فاو (۱۳۶۴) ارتش عراق که کاملاً در لاک دفاعی فرو رفته بود، سعی کرد تغییری در استراتژی خود انجام بدهد.
فرماندهان عالی عراق تصمیم گرفتند که با ماندن در مواضع دفاعی و حفظ موقعیت با انجام عملیاتهایی با شدت کم یا متوسط نیروهای ایرانی را به گونهای درگیر کنند که ایران فرصت نکند برای انجام یک عملیات بزرگ دیگر در حد و اندازه والفجر ۸ نیرو و امکانات جمع کند، به همین منظور از سوی دشمن “طرح استراتژی دفاع متحرک” برنامه ریزی شد و دشمن در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۵ به فکه یورش برد و بخشی از خاک میهن اسلامیمان را به اشغال خود درآورد و قصد داشت تا با پیشروی به سمت رودخانه کرخه جاده اندیمشک اهواز را زیر دید و تیر قرار دهد.
به دنبال این تحرک، لشکر ۱۰ حضرت سیدالشهدا علیه السلام با ۷ گردان رزمی به منظور جلوگیری از پیشروی دشمن در این عملیات حضور پیدا کرد و در روز ۱۳ اردیبهشت ماه سال ۶۵ مصادف با ۲۳ ماه شعبان عملیات را با رمز مقدس “یا سیدالشهدا علیه السلام” آغاز نمود و دشمن را از نقشه شوم خود پشیمان ساخت به طوری که تا پایان دفاع مقدس دشمن هیچ گونه حرکتی در این منطقه انجام نداد.
روایتی عاشورایی از عملیات سیدالشهدا علیه السلام
حاج علی فضلی شب عملیات خطاب به نیروها و فرماندهان لشکر می گوید: این عملیات حیاتی است و باید انجام شود. بعد چراغ را خاموش کرده و می گوید: هرکه میخواهد فردا وارد عملیات شود، دست روی قرآن بگذارد و بیعت کند.
یگان تازه از فاو آمده بود و بعد از شهادت هفت نفر از نیروهای تخریب در روز ولادت قمر بنی هاشم(ع) در مأموریت مینگذاری در مقابل دشمن، کسی دل و دماغ کار جدید را نداشت. بچههای گردان تخریب لشکر ۱۰ غصهدار بودند. اوایل اردیبهشت ۶۵ مصادف بود با نیمه شعبان، برای اینکه روحیه بچهها عوض بشود مراسم جشن مفصلی در حسینیه الوارثین بر پا شد. بچهها سه ماهی بود مرخصی نرفته بودند. شهید زینال الحسینی فرمانده گردان تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام قول داده بود که در صورت موافقت فرماندهی، بچهها به مرخصی بروند.
برگه مرخصیها صادر شد و یک تعداد از دوستان رفتند ایستگاه راهآهن اندیمشک تا برای گردان به صورت دسته جمعی بلیت تهیه کنند که خبر رسید مرخصیها لغو شده و گردان به حالت آماده باش صدرصد در آمده است. بچهها یک مقدار دمغ شدند.
دوست داشتند قبل از ماه رمضان بروند تهران و برگردند اما خبر آماده باش با پیغام امام(ره) همراه بود که فرموده بودند به رزمندهها بگویید جلوی دشمن را بگیرند و به او امان ندهند. مقر ما که موقعیت الوارثین نام داشت در جاده فکه نرسیده به سایت ۵ در معرض خطر هجوم دشمن بود.
صدای توپخانه دشمن که منطقه را بشدت میکوبید میآمد. نیروهای دشمن به استعداد ۲ لشکر پیاده مکانیزه و زرهی با پشتیبانی آتش توپخانه در محور فکه در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ماه سال۶۵ تعرض خود را به مواضع پدافندی نیروهای ما آغاز کردند. دشمن منتظر عکسالعمل نیروهای خودی بود تا برای ادامه تعرض تصمیمگیری کند.
در مقر الوارثین همه به حالت آمادهباش درآمدند و خبر رسید از فرماندهی لشکر که بچههای تخریب به همراه برادران اطلاعات عملیات جهت شناسایی دشمن به منطقه اعزام شوند. شب یازدهم اردیبهشت ۶۵ بود که تعدادی از بچههای تخریب و اطلاعات برای شناسایی رفتند. شهید سعید صدیق هم رفته بود. وقتی برگشت از حضور پر حجم دشمن در منطقه فکه میگفت. از سعید در مورد عمق میدان مین پرسیده شد گفت که ما به میدان مین نرسیدیم و گفت: احتمالاً دشمن هنوز وقت نکرده میدان مین و موانع ایجاد کند. صبح روز یازدهم فرمانده لشکر و بعضی از فرماندهان با هلیکوپتر منطقه را توجیه شدند و حد مانور عملیاتی گردانها مشخص شد و مقرر شد از ۶ محور به منظور باز پسگیری خطوط مقدم به دشمن حمله کنیم.
دوازدهم اردیبهشت فرماندهان گردانها به مقر فرماندهی لشکر فراخوان شدند. شهید سید محمد زینال الحسینی فرمانده تخریب رفت و بعد از برگشتن از جلسه، میگفت: بچههای ما جلو رفتهاند و در مسیر به میدان مین نرسیدند. شاید فردا که به دشمن حمله میکنیم با میدان مین هم برخورد کنیم.
میدان مین و موانع دشمن
این حرفها موجب شده بود فرماندهان با تردید به کار نگاه کنند. نخستین فرماندهی که گفت من با این اوصاف گردانم را در اختیار قرار نمیدهم؛ شهید حسین اسکندرلو بود. سایر فرماندهان هم به تبع او همین حرف را زدند. تا اینکه آقای علی فضلی(فرمانده لشکر) گفت: «برادرها فرمان امام عزیز است که به دشمن امان ندهید. درسته ما از مواضع و موانع دشمن اطلاعاتی نداریم و حق شما فرماندهان است که به محدوده درگیری کاملاً اشراف داشته باشید اما ما اگر زود اقدام نکنیم و جلوی دشمن را نگیریم، او به خود جرأت میدهد و به سمت شهرهای ما پیشروی میکند. ما چارهای نداریم جز حمله به دشمن. برادرها امشب به تأسی از سرور و سالار شهیدان من نور اتاق فرماندهی را کم میکنم و هرکس تمایل به قبول مسئولیت و مأموریت ندارد از جمع بیرون برود و ما باید به تکلیف خود عمل کنیم.»
شهید سید محمد زینال حسینی میگفت: کار به اینجا که رسید صدای گریه از گوشه و کنار بلند شد و در یک لحظه همه جمع یکپارچه گریه میکردند یکباره صدای حسین اسکندرلو بلند شد: برادرها هرکسی حاضره در این مأموریت تا پای جان بایسته دستشو جلو بیاره. دستها جلو آمد و روی قرآن قرار گرفت و فرماندهان گردانها همقسم شدند که امان را از دشمن بگیرند.
نزدیک غروب روز دوازدهم اردیبهشت بود که گردان حضرت علی اکبر(ع) و گردان حضرت علی اصغر(ع) وارد مقر الوارثین شدند. همه با تجهیزات کامل آمده بودند. مثل اینکه کار خیلی جدی بود و بچههای تخریب برای مأمورشدن به گردانها تجهیزات تحویل گرفتند. وقت گرفتن قرقره طناب معبر، حرف بر سر این بود که میدان مین هست یا نه و اگر هست عمقش چقدر است. این سؤال بیجواب بود. ۶ تیم معبر آماده شد گردانهای حضرت علی اکبر(ع)، حضرت علی اصغر(ع)، حضرت زینب(س)، حضرت قاسم(ع)، حضرت قمربنی هاشم(ع) و گردان المهدی(عج) وقت رفتن با هم شوخی میکردند. قبل از تاریکی هوا مسئولان گروهانها و دستهها آخرین تذکرات را به نیروهایشان دادند و ساعت حدود ۹ شب بود که گردانها سوار بر ماشینها به سمت خط حرکت کردند. بچههای تخریب آنقدر شهید سید مهدی اعتصامی را بوسیده بودند که صورتش سرخ شده بود. از هرکس میپرسیدی احتمال شهادت سید مهدی چقدره؟میگفت: سید مهدی پریدنیه. بچهها رفتند اما در کمال ناباوری با میدان مینی به عمق ۲۰۰ متر و به طول بیش از ده کیلومتر که دشمن توسط یگان مهندسی خود در مدت ۲۴ ساعت در جلوی مواضعش ایجاد کرده بود مواجه شدند. اول میدان مین دو ردیف مین منور و بعد از آن مین گوجهای و بعد مین ضد نفرات والمری و بعد از آن مین ضدخودروی سبدی با محافظ گوجهای و بعد باز مین والمری و سیم خاردارهای پرحجم تا به کمین و خاکریز دشمن متصل میشد. یکی از مسیرهای حمله به دشمن از کنار جاده آسفالته فکه بود که میبایستی گردان حضرت علی اصغر(ع) در آن محدوده به دشمن یورش ببرد و سید ما تخریبچی گردان حضرت علیاصغر(ع) بود. سید در هنگام زدن معبر کنار جاده فکه در حالی که طناب معبر میکشید با روشن شدن مین منور بدن نازنینش آماج گلولههای دوشکا قرار گرفت و بعد از این اتفاق آتش دشمن روی معبر گردان حضرت علی اصغر(ع) متمرکز شد و در این لحظه حماسه عاشورایی حاج حسین اسکندرلو آغاز شد.
پیکر مطهر شهدای عملیات که ۲۰ روز در گرمای فکه بر جای ماند
شهید اسکندرلو در حالی که تعداد زیادی از بچههای گردانش زخمی و شهید شده بودند زیر آن آتش ایستاد و شروع به سخنرانی کرد: امشب شب عاشورا است، حفظ انقلاب و این منطقه خون میخواهد و اگر نتوانیم این منطقه را حفظ کنیم دشمن تا جاده اندیمشک – اهواز پیش خواهد رفت.
این سخنان حماسی حاج حسین، موجب شد بچههای گردان حضرت علی اصغر(ع) هم مردانه جنگیدند. شهید اسکندرلو در حال رجزخوانی بود که گلولهای گردن مبارکش را شکافت و به شهادت رسید. با رفتن حاج حسین کار گره خورد.
حجم آتش و انبوه نیروهای دشمن موجب شد که از کناره های جاده فکه بچهها عقب رفته و از پهلو به دشمن بزنند. این عقب رفتن باعث شد بدن مطهر شهید اسکندرلو و شهدای گردانش و شهدای تخریب از جمله شهید سیدمهدی اعتصامی دهها روز در منطقه درگیری بماند.
تا اینکه خرداد ماه سال ۶۵ که مصادف با ایام ولادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(ع) بود این ابدان مطهر از خاک برداشته شد. اما سایهای از بدن نازنین آنها روی زمین بود. هُرم گرما به قول بچهها روغن بدنها را کشیده بود. بدن شهید سید مهدی وقتی از روی زمین برداشته شد، موهای سر مهدی روی زمین ماند و بچهها از محل شهادتش عکس گرفتند.
این عملیات با رمز «یاسیدالشهدا علیه السلام» در روز ۱۳ اردیبهشت ماه سال ۶۵ مصادف با ۲۳ ماه شعبان آغاز شد. در این عملیات سردارانی مثل حاج حسین اسکندرلو فرمانده گردان حضرت علی اصغر(ع) و شهید حسنیان فرمانده گردان المهدی(ع) به شهادت رسیدند. در این عملیات شهید سید مهدی اعتصامی، سیدمجتبی زینال الحسینی، اصغر کاظمی، علی دهقان سانیچ و سعید منتظری از جمع همسنگران تخریبچی لشکر۱۰ سیدالشهدا علیه السلام در بازگشایی معبر جهت رزمندگان به آسمان پرکشیدند.