شهیدستان کرج

یادمان شهدا و رزمندگان دبیرستان شهدای انقلاب

شهیدستان کرج

یادمان شهدا و رزمندگان دبیرستان شهدای انقلاب

سلام خوش آمدید
شوخی های خاص دانش آموزی در جبهه

دانش‌آموزانی که در سنین پایین به جبهه می‌رفتند، بازیگوشی‌های اقتضای سن شان را هم داشتند و این شور دوران نوجوانی به‌گونه‌ای است که وقتی نوجوانان در کنار هم قرار می‌گیرند، امری اجتناب‌ناپذیر می‌شود.

 یکی از اقشاری که حضور تأثیرگذار و چشمگیری درصحنه‌های نبرد و دفاع از میهن داشتند، دانش آموزان نوجوانی بودند که درس و مدرسه را به میدان جنگ برده و با شرکت حماسی و فعال خود، نقش ارزنده‌ای در تغییر و پیشبرد اهداف جنگ و عملیات ایفا کردند و با پذیرش مسئولیت‌هایی فراتر از سن و سال خویش، در کنار فعالیت گسترده در خطوط مقدم و پشت جبهه‌ها، از کنشگران اصلی دفاع مقدس بودند.

خاطرات حضور نوجوانان و کسانی که با دست‌کاری در شناسنامه‌هایشان و جعل امضای والدین، خود را به خطوط مقدم جبهه می‌رساندند، هنوز از ذهن‌ها زدوده نشده و در جهان شهره است.

گاه اتفاق می‌افتد به دلیل اختلاف سنی کمی که میان رزمندگان و معلمان وجود داشت، رزمنده‌ای در خط مقدم، فرمانده معلم خود می‌شد. در این صورت معلم از اینکه می‌دید دانش آموزش چنان توانایی‌هایی دارد، بر خود می‌بالید.

گاه بین دانش‌آموزانی که فرمانده معلمان خود بودند، روابط صمیمانه‌ای به وجود می‌آمد که یقیناً به دلیل درک متقابل طرفین از همدیگر بود.

دانش‌آموزانی که در سنین پایین به جبهه می‌رفتند، بازیگوشی‌های اقتضای سن شان را هم داشتند و این شور دوران نوجوانی به‌گونه‌ای است که وقتی نوجوانان در کنار هم قرار می‌گیرند، امری اجتناب‌ناپذیر می‌شود.

در جبهه دانش آموزان با فرهنگیان شوخی می‌کردند. این مزاح‌ها در نوع خودش جالب، شیرین و به دور از آلودگی و گناه بود به‌گونه‌ای که بعضاً فرهنگیان خودشان با میل و رغبت در جمع آن‌ها وارد می‌شدند.

 

حاج‌آقا خوب سرگیجه گرفتی؟!

بازیگوشی در ذات نوجوانان است و دانش آموزان رزمنده در عین معصومیت، شیطنت خود را داشتند. به‌عنوان‌مثال پیش‌آمده که دانش‌آموزی برای معلمش نامه نوشته و خطوط نامه را به‌صورت دایره‌وار نوشته است. یک سری دوایر متحدالمرکز که آدم با خواندنش سر گیجه می‌گیرد؛ در انتهای نامه هم خطاب به معلم نوشته است: حاج‌آقا! خوب سرگیجه گرفتی؟!

 

سیا رنگی کردن صورت رزمندگان!

یکی دیگر از شیطنت‌های دانش آموزان این بود که نصف شب به چادرها می‌رفتند و لباس همه رزمنده‌ها را با نخ و سوزن به هم می‌دوختند و صبح که رزمندگان برای نماز بیدار می‌شدند؛ نمی‌توانستند از هم جدا شوند. یا اینکه صبح بیدار می‌شدند؛ می‌دیدند که صورت‌های همه سیاه است! دانش آموزان واکس و یا دوده را به‌صورت رزمندگان می‌مالیدند.

بعضی مواقع چهره رزمندگان را در خواب رنگی می‌کردند؛ به این صورت که گلاب را با مرکورکروم مخلوط کرده و به سروصورت رزمندگان می‌پاشیدند! گاهی اوقات از این قبیل کارها در جبهه اتفاق می‌افتاد.

 

جشن پتو

یکی از سرگرمی‌ها و شیطنت‌های دانش آموزان جشن پتو بود. دانش‌آموزانی که در روز انرژی‌شان تخلیه نمی‌شد، ساعت ۹ شب، بعد از خاموشی خوابشان نمی‌برد و جشن پتویشان از آن موقع تازه شروع می‌شد. بعضی مواقع حتی خود فرماندهان گروهان که تقریباً هم سن و سال دانش آموزان بودند، با بچه‌ها همراه می‌شدند. حضور این فرماندهان باعث می‌شد؛ بچه‌ها در حین اینکه انرژی‌شان تخلیه می‌شد، جذب منش و رفتار آن‌ها نیز می‌شدند.

جشن پتو هم به این صورت بود که دانش آموزان نقشه می‌کشیدند و هر شب به یکی از چادرها شبیخون می‌زدند، چراغ و برق را خاموش می‌کردند و می‌ریختند روی سر همسالان خود و تا جایی که امکان داشت، دوستانشان را می‌زدند و وقتی چراغ روشن می‌شد، همه سر جایشان نشسته بودند و معلوم نبود چه کسی کتک زده و چه کسی کتک‌خورده، بچه‌ها در عین اینکه کتک می‌خوردند این کار خیلی هم برایشان لذت‌بخش بود.

 

منبع:

 تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس

زهرا عبداللهی، ابوالحسن کبیری، از قلم تا قناسه، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۰، صفحات ۴۰، ۴۱، ۴۲

 

۳۰۳بازدید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آخرین نظرات