نمای نزدیک:نویسنده کتاب که از دیدهبانان دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بوده، در این اثر بخشی از خاطرات خود و دیگر دیدهبانان همرزمش در واحد توپخانه را منتشر کردهاست. این خاطرات به سبب موضوع و سوژه، جذابیتهای فراوانی دارند. روایتها مقطع زمانی سال 1363 تا پایان جنگ تحمیلی را در برمیگیرند. در خاطرهای خواندنی از کتاب که در محلی پشت اروندرود و در منطقه شلمچه روایت میشود، ساختمان مرتفعی وجود داشته که نیروهای ارتش متجاوز صدام برای دیدهبانی از آن استفاده میکردهاند و رزمندگان ایران در عملیاتی منحصر به فرد موفق به انهدام ساختمان میشوند. برای این عملیات، ایرانیها توپهای 130 را به یک کیلومتری خطوط دشمن منتقل میکنند و برای جلوگیری از شناسایی هواپیماهای عراقی آنها را در سولههای بزرگ میگذارند. پس از حدود یک هفته عملیات و شلیک 200 توپ، ساختمان مرتفع پتروشیمی و محل دیدهبانی دشمن سقوط میکند. در این کتاب، یازده خاطرهاز دیدهبان دوران دفاع مقدس روایت شده که بیشترین خاطرات متعلق به کاظم کاشی زاده با شش خاطره است. زهر چشم، دیدهبان نفوذی، دکل جزیره جنوبی، بیت المقدس هفت، دیدگاه شاخ شمیران و شکارچی پیر عناوین خاطرات دیگرهستند که هر یک به خاطرهای ازدیدهبانان دوران دفاع مقدس میپردازند. این خاطرات با ذکر کامل جزئیات نوشته شدهاند و شکل و شمایل داستانی دارند. در همه آنها هم لحظات هولآوری روایت شده است که نفس را در سینه خواننده حبس میکنند؛ چنانچه در یکی از خاطرات، دیدهبان با دوربین خود دو تانک عراقی را میبیند که آماده شلیک کردن به سمت دکل او هستند. این اتفاق هم میافتد و لحظاتی بعد گلولههای تانک، دکل را زیر آتش میگیرند. یکی دو گلوله پایههای دکل را میلرزاند. بعد یک گلوله مسقیماً به پایه دکل میخورد و یکی دیگر هم به پایهای دیگر... حالا دکل بسیار لغزان شده و فقط دو پایه دارد؛ اما دیدهبان حاضر به ترک دکل نیست و با خودش میگوید «اگر الان بروم پایین، اینها (عراقیها) بدعادت میشوند و فکر میکنند خبری است، یا عددی هستند.»