شهیدستان کرج

یادمان شهدا و رزمندگان دبیرستان شهدای انقلاب

شهیدستان کرج

یادمان شهدا و رزمندگان دبیرستان شهدای انقلاب

سلام خوش آمدید
سلام بر ابراهیم 2

«سلام بر ابراهیم» کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی است. این کتاب ادامه زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار شهید ابراهیم هادی است که بخش اول ان قبلا در طاقچه منتشر شده است.

این کتاب علاوه بر زندگی‌نامه‌ای مختصر، خاطراتی از دوستان و اعضای خانواده این شهید بزرگوار و مفقودالاثر دارد. این نوشتار حاصل بیش از پنجاه مصاحبه از خانواده، یاران و دوستان آن شهید است که همگی نگارنده را در گردآوری این مجموعه ارزشمند یاری رساندند.

شهید ابراهیم هادی در اردیبهشت سال ۳۶ متولد شد و در ۲۵ سالگی در عملیات والفجر مقدمّاتی در منطقه فکه، در ۲۲ بهمن سال۶۱ به شهادت رسید و پیکر پاکش در کربلای فکه گمنام ماند. کتاب «سلام بر ابراهیم» تا سال ۱۳۹۵ به چاپ صدم رسید و در مجموع بیش از پانصد هزار نسخه از آن منتشر شده است. ویژگی‌های خاص این شهید و خاطراتی که بعضاً خواننده را به تحیر وامی‌دارد از مشخصه‌های منحصربه فرد این کتاب است. در بخشی از این خاطرات می‌خوانیم:

ابراهیم برای برخی رفقایش خیلی دل می‌سوزاند و تلاش می‌کرد. برای آن‌ها که در تفکرات دوران جهالت طاغوتی غرق بودند.

اما برخی تعصبات قومی و محله‌ای در برخی جوان‌های بی‌سواد و ورزشکار محل، باعث شده بود که متأسفانه دعوا و چاقوکشی در جوان‌ها زیاد دیده شود.

ابراهیم رفیقی داشت به نام محمد. فرهنگ و خانواده او با اهالی محل ما تناسبی نداشت. اما چندین بار با ابراهیم تمرین کرده و حتی به زورخانه حاج حسن آمده بود. او کشتی‌گیر موفقی در باشگاه ابومسلم بود. او ابراهیم را دوست داشت، مثل دیگر کسانی که با یک برخورد با او دوست می‌شدند.

محمد در مسابقات قهرمانی خوش درخشید و مسافر مسابقات جهانی کانادا شد. قبل از عزیمت، به دعوت ابراهیم به زورخانه حاج حسن آمد.

ساعتی بعد از تمرین، من و علی نصرالله راهی زورخانه شدیم. همین که می‌خواستیم وارد شویم، با صدای فریاد ابراهیم مواجه شدیم! او داد می‌زد: «من رو بزنید، اما با ممد کاری نداشته باشید. او مهمان ماست و...»

همین که وارد شدیم، دیدیم سه نفر از همین جماعت جاهل، چاقو به دست منتظر فرصت حمله هستند!

محمد هم پشت ابراهیم پناه گرفته بود. ابراهیم هم داد می‌زد و ...

من تا وارد شدم یکی از آن‌ها را گرفتم و چاقو را از دستش خارج کردم. علی نصرالله هم به همین صورت و نفر آخر هم با حمله ابراهیم روی زمین افتاد. آن‌ها بعد از کتک خوردن فرار کردند. محمد از ابراهیم خداحافظی کرد و رفت.

۴۶بازدید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آخرین نظرات