این کتاب، به بیان خاطرات محمدجواد سالاریان می پردازد.
محمدجواد
سالاریان آزاده ای است از شهر مقدس مشهد که در سال 1364 در جزیره بوارین در
جریان عملیات شدیداً مجروح می شود و سپس به اسارت مزدوران بعثی درمی آید.
او خاطراتش را با نقل وداع در آخرین اعزام خود با همسر و فرزندش، آغاز می
کند و حال و هوای غریبش را در آن وداع بازگو می کند. در ادامه درباره
مقدمات عملیات سخن به میان می آورد و پس از آن جریان حضور خود را در عملیات
به تصویر می کشد. او بارها در آستانه شهادت قرار می گیرد. او در حال
احتضار با حضرت زهرا ملاقات می کند اما به گفته خود تعلق او به فرزندش مانع
از توفیقش می شود و در ادامه چگونگی اسارت خود را توضیح می دهد. او که
بخشی از کودکی خود را در کشور عراق سپری کرده است با زبان عربی آشناست و
این موضوع باعث می شود که از او به عنوان مترجم برای ارتباط با اسرا
استفاده کنند. این مسئله بسیار برایش رنج آور است...
کتاب حاضر، برگزیده دهمین دوره انتخاب بهترین کتاب سال دفاع مقدس می باشد.