کتاب وقتی مهتاب گم شد تالیف حمید حسام شرح زندگی سردار شهید علی خوشلفظ و روایتی عینی از یک واقعهی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند.
وقتی مهتاب گم شد قصه نیست. داستان پردازی و اسطوره سازی هم نیست، بلکه واقعیتی است شبیه اساطیر. واقعیت زندگی و رزم مردی که «خود واقعی اش» را در «شبی که مهتاب گم شد»، پیدا کرد.
علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشتهاند، سالها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمانها میشود. همین انقلاب درونی باعث میشود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگیاش هم تغییر کند.
علی خوش لفظ یک قهرمان ملی است. این را زخم های نشمرده ای که از او «علی خوش زخم» ساخته گواهی می دهد. علی خوش زخم، نیازی به مدال ملی شجاعت ندارد. بچۀ بازیگوش محلۀ «شترگلوی همدان»، که روزگاری از دیوار راست بالا می رفت، پس از یازده بار مجروحیت با تیر و ترکش و موج و شیمیایی، حالا نمی تواند روی تخت بیمارستان بنشیند. تیر کالیبر تانک در آوردگاه شلمچه و کربلای 5، پس از 26 سال، همسایۀ نخاع اوست.
سردار شهید علی خوش لفظ پس از سالها تحمل درد و رنج ناشی از مجروحیت و صبر در برابر دوری یاران و دوستان، 29 آذر ماه سال 1396 آسمانی شد و به کاروان عظیم شهدا پیوست. او به تعبیر همرزمانش «علی خوش رفیق» بود.
طی هشت سال جنگ، هشتصد نفر از رفقایش شهید شده اند که با نود نفر از آنان رفیق تر و عقد اخوت بسته بود. از این جماعت هشت نفرشان پارۀ تن او بوده اند. برادرانی چون علی محمدی، نادر فتحی، حبیب مظاهری، رضا نوروزی، عباس علافچی، بهرام عطائیان، جمشید اصلیان، و علی چیت سازیان که به رفیق اعلی رسیدند.
علی خوش رفیق برای هیچ کدام از آن ها رفیق نیمه راه نبود. کتاب خاطرات او مرام نامۀ برادری است. علی خوش لفظ، پای دو برادر شناسنامه ای، جعفر و امیر، را نیز به جبهه باز کرد. آن دو نیز خدایی شدند و شیرازۀ کتاب خاطرات علی با آن دو بسته می شود.