شهید مجید رضایی نیری
نام پدر: عباس
تاریخ تولد: 27-10-1343 شمسی
محل تولد: البرز - کرج
تاریخ شهادت : 11-7-1361 شمسی
سن:18سال
اول دبیرستان
محل شهادت : سومار
مسلم ابن عقیل
گلزار شهدا: امامزاده محمد
البرز - کرج
برادرش سعید نیز شهید شده است.
بیست و هفتم دی 1343، در شهرستان کرج به دنیا آمد. پدرش
عباس، در کارخانه کار می کرد و مادرش صدیقه نام داشت. تا پایان دوره
راهنمایی درس خواند. او نیز کارگر کارخانه چیت سازی بود. از سوی بسیج در
جبهه حضور یافت. یازدهم مهر 1361، با سمت تخریب چی در سومار بر اثر انفجار
مین به شهادت رسید. مزار وی در امامزاده محمد زادگاهش قرار دارد.
بسم رب الشهداء و الصدیقین
إنَّ
الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ
الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا / خَالِدِینَ فِیهَا لَایَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا
(آنها
که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند، در بهشت فردوس منزل خواهند یافت و
همیشه در آن بهشت ابدی هستند و هرگز از آنجا انتقال نخواهند.)
یادی کوچک از شهیدی بزرگ:
سخنی
از حماسه سومار و فاتحین سرخ پوش آن، از آنان که با خون، غسل شهادت کردند و
با خون، وضو ساختند و پیمان نامة خونین امضاء کردند و سر بر مُهر خون در
نماز عشق به پروردگار گذاشتند و در این هنگام دست جنایتکار آمریکا که از
آستین مزدوران و سرسپرده اش صدام تکریتی بیرون آمده و هر روز شهیدی بر
شهیدان انقلاب اسلامی افزوده می کند و لاله ای از لاله های انقلاب را به
خاک وخون می کشد.
برادر پاسدار «مجید رضایی» گلی دیگر از گلزار محمدی انقلاب بود که به دستور وابستگان امپریالیسم به لباس سرخ شهادت ملبس شد.
شهید
مجید رضایی نیّری بحق از خالصان درگاه ختمی مرتب بود. او که اخلاق و رفار و
تقوایش درخورِ مقام یک شهید بود، افتخار داشت تا به دیدار خدایش نائل
گردد.
«مجید رضایی» به عنوان اولین فرزند خانواده
در سال 1343 در میان خانواده ای متوسط و مذهبی در کرج به دنیا آمد. او
تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان فاتح به پایان رسانید و سپس به مدرسه
کوشش برای گذراندن مراحل دوره راهنمائی روانه شد در این دوره از تحصیلات
علاقه وافری به تعالیم دینی از خود نشان می داد و همچنین با تشکیل هیئت
آموزش و قرائت قرآن در محل، همه هفته در آن شرکت می جست و علاقة زیادی به
فراگیری قرآن داشت که به یاری خداوند قرائت قرآن را فراگرفت.
دوران
نوجوانی «مجید» سراسر خاطره هایی است از خوش اخلاقی ها و احترام به دیگران
به خصوص احترام به پدر و مادر. حرکات و گفتار «مجید» الگویی بود برای
دوستان و خویشاوندانش. او در مورد غیبت بسیار حساس بود و دیگران را از این
عمل باز می داشت. در متارکه ها میانجیگر بود و آنها را به وحدت و همبستگی
سوق می داد.
جوانی مؤدب، محبوب و دوست داشتنی
بود. سعی داشت بیشتر در کنار پدر و مادرش باشد و در بین دوستان و فامیل و
خانواده رفتاری بسیار عالی و اخلاقی اسلامی داشت. او نمونه ای از یک انسان
مؤمن و متعهد بود.
«مجید» به مطالعه کتاب از جمله کتاب های دینی، علمی و درسی علاقه بسیار داشت. او روزها را به دبیرستان و شب ها را به کار می پرداخت.
فعالیت
های قبل و بعد از انقلاب «مجید» نماینگر ایثارگری ها و فداکاری های او
بشمار می آید. او با پخش اعلامیه های سیاسی- اسلامی به دیگران کمک می نمود و
در هنگامی که مردم به حراست از شهر و دیار خود شب ها را به پاسداری می
گذراندند، او نیز هر شب در نگهبانی ها شرکت می کرد.
با
آغاز طوفان سهمگین انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی به مبارزه با رژیم
منفور پهلوی پرداخت و در تظاهرات و راهپیمایی ها دوشادوش امت مسلمان شرکت
می کرد. پس از انقلاب با تحولات عمیقی که در او ایجاد شده بود، سعی می کرد
با دیگران در بحث های سیاسی- اسلامی بنشیند و دیگران را با مسائل آشنا
سازد.
با شروع جنگ تحمیلی ایران و عراق، روح خود
را آزرده می دید و ضرورت نبرد در سنگر مبارزه علیه کفار را با تمام وجود
احساس می کرد. او با اقدام به ثبت نام در بسیج مسجد رسول اکرم (بسیج حضرت
حمزه) آموزش تاکتیک های رزمی را به خوبی فرا گرفت و سپس از طریق بسیج راهی
جبهه های نبرد شد.
«مجید» در تاریخ 3/1/61 به
اهواز، تیپ ألمهدی(عج) اعزام شد و پس از گذراندن 71 روز در جبهه های اهواز و
خرمشهر برای مدتی به دیار خویش باز گشت و مجدداً در تاریخ 30/4/61 به
خرمشهر و پس از مدتی به غرب اعزام گشت.
پس از چند
ماهی فعالیت، در عملیات مسلم بن عقیل در تاریخ 11/7/61 عارفانه به فوز
عظیم شهادت نائل آمد و روح پرفتوحش به دیدار معشوقش شتافت.
یادش گرامی و یادش پر رهرو باد.
از عرش صدای ربنا می آید آوازِ خوش خدا خدا می آید
فریاد، که باز کنید درهای بهشت میهمان خدا ز کربلا می آید
وصیت نامه شهید مجید رضایی نیری
بسم الله الرحمن الرحیم
وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ
(نسبت به کسانى که در پى آنان (هنوز) به آنها نپیوستهاند (کسانى که هنوز شهید نشدهاند) شادى مىکنند که نه ترسى بر آنهاست و نه اندوهگین خواهند بود.)
بنام یگانه شنونده دردها، یگانه اجابت کننده دعاها، یگانه یار و یاور بی کسان، بنام الله پاسدار خون شهیدان.
بنام او که می بخشاید در نهایت گناهان و می پذیرد در نهایت مهربانی.
بنام خدایی که طغیان خون ها برای اوست و بنام الله یگانه راهبر و یگانه مقصد عاشقان و زاهدان.
من بر اساس رسالت و به فرمان رهبرم، این نور چشم ملت ها و قلب مستضعفان جهان، امید اسلام و نایب ولی عصر(ارواحناله الفداء) و مسئولیتی که در برابر اسلام و انقلاب اسلامی که خون بهای هزاران شهید و مجروح است و حفظ کشور اسلامی از یوغ تجاوزگران کافر به جبهه های حق علیه باطل رفته ام.
همانگونه که امام فرمود: «امروز واجب کفایی است تا بروند در جبهه ها و جهاد کنند علیه کفار» و رسول خدا(ص) فرمود: أقرب العمل إلى اللَّه الجهاد فی سبیل اللَّه ولا یقاربه شىء (نزدیکترین کارها به خدا جهاد در راه خداست و چیزى مانند آن نیست.)
مهربان مادرم! وصیتم برای تو این است که ناراحت مباش و افتخار کن که فرزندت (که می دانم با خون دل بزرگش کرده ای) برای خدا و در راه خدا شهید شده؛ شهدا نزد خدا اجری عظیم دارند. من با موافقت شما و پدرم و با آزادیِ خاطر، این راه را که همان راه حسین(ع) است انتخاب کرده و از کشته شدن هم باکی نداشته، چون خداوند کسانی را که در راه خدا جهاد می کنند، ثابت قدم می دارد.
ولی تو ای مادر عزیزم که از تن و جانم بیشتر دوستت دارم؛ دوست دارم فرزندانی در دامن پر مهر و محبتت پرورش دهی برای خدمت به اسلام، تحصیل کرده و مومن، که راه خونین شهدا که برای پیروزی اسلام است، ادامه دهند. سفارش دیگر اینکه مبادا از غم فرزندت کاری کنی که دشمن، شاد شود بلکه کاری کنی که به دشمن ثابت کنی از عزیزترین چیزهایت برای رضای خدا و پیروزی اسلام خواهی گذشت و ثابت کنید که اسلام دین حق است و راه خدا راه حق. ای مادرم مرا ببخش و دعا کن برایم تا خداوند از سر تقصیراتم درگذرد. خداحافظ مادرجان.
پدر ارجمندم! دوست دارم بهترین فرزندان را به اسلام هدیه کنی و راه خدا را آنگونه که به من آموختی به دیگر فرزندانت بیاموزی و مبادا اگر فرزندانت در راه الله شهید شدند، غم بر چهره مردانه ات بنشیند. این بشارت خداوند است که می فرماید: «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ» توبه-111
(به درستی که خداوند از مؤمنین، جانهای شان و مالهای شان را خریده است، که در مقابل به آنها بهشت را بدهد؛ بدین گونه که آنها در راه خدا کارزار کنند و بکشند و کشته شوند.)
پدر عزیز! شاد باش و بدان که شهادت من نه تنها باعث سربلندی و عزت و شرف خانواده بلکه مایه افتخار اسلام می گردد.
برادران عزیزم! دوست دارم که در سنگر خود که مدرسه است بکوشید و قدم های خود را بجز برای خدا و دین خدا بکار نبرید و فردی تحصیل کرده و مفید برای اسلام و انقلاب باشید و آنگونه باشید که خدا
می خواهد. مبادا اسلحه من و دیگر مجاهدان که راهمان راه خداست بر زمین بماند و در ضمن قدر پدر و مادر را بدانید که خیلی برای من و تو زحمت کشیده اند و دِین بزرگی بر گردن من و تو دارند، بیشتر از آنچه که فکرش را کنید. قدر پدر و مادر را بدانید که بهترین یاور شما در زندگی می باشند و در ضمن از قول من از پدر بخواهید اگر من خطاهایی کرده ام مرا ببخشند که محتاج بخشش و دعا هستم. خدا نگه دار همگی شما.
در پایان از همه مردم می خواهم که به ریسمان متین خدایی چنگ زنند و از تفرقه بپرهیزند وگرنه مدیون خون شهیدانید و آن بر سر شما خواهد آمد که یزیدیان بر شما حاکم باشند. ولی بحمدالله خدا را شکر می-کنیم که همچنان وحدتی در بین مردم حکمفرماست که هیچ دشمنی قادر به شکاف در آن نیست و قدر این بزرگ امام را بدانید و خداوند عنایت دارد بر شما. حفظ کنید یک چنین انقلابی را که سعادت بشر در آن است و دعای، (خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار) را همواره بر زبان دارید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
مجید رضایی
1361/7/5