به گزارش نوید شاهد البرز؛
شهیدمحمدباقر آقایی، فرزند جهانگیر و صغری، در تاریخ دوم فروردین ماه 1343 در شهرستان کرج به دنیا آمد. وی پس از گذراندن دوران کودکی وارد مدرسه شد و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم در دبیرستان شهدای انقلاب اسلامی ادامه داد. باقر از همان دوران کودکی بسیار دانا و فهیم بود و مسائل سخت و پیچیده را به آسانی درک می کرد. در دوران انقلاب در راهپیمائی ها بر علیه نظام طاغوت شرکت میکرد. در تعطیلات تابستان در یک تعمیرگاه اتومبیل مشغول به کار میشد که هم با کار مکانیکی آشنا شود و هم از دسترنج خود نان بخورد و با مشکلات زندگی آشنا شود. هوش سرشار او باعث شد که در کمتر از یک سال تبدیل به استادی در حرفه مکانیکی گردد. با شروع جنگ تحمیلی به عضویت بسیج واقع در خیابان برغان کرج مسجد امام سجاد(ع) درآمد و از طریق این ارگان راهی جبهههای نبرد شد.
او همزمان با نبرد برای کنکور سراسری ثبت نام کرد و در رشته مدیریت پذیرفته شد اما هیچگاه فرصت ثبت نام و ادامه تحصیل پیدا نکرد و به دلیل اوضاع آشفته کشور جهاد در راه خداوند را به تحصیل مقدم دانسته و به صفوف مردم مبارز بر علیه رژیم سفاک پهلوی پیوست.
برادرش کامران آقایی می گوید: «باقر نسبت به خانواده بسیار حساس بود و به پدر و مادر احترام ویژه ای می گذاشت. نماز و واجبات دینی خویش را در سخت ترین شرایط حتی زمانی که مجروح بود ترک و فراموش نمی کرد و به نماز اول وقت و نماز جماعت تاکید فراوانی داشت.
باقر بسیار اهل مطالعه بود و در هیچ مواردی مطالعه را فراموش نمی کرد. تاکید فراوانی به تحصیل و مطالعه ما داشت. او یکی از اعضای فعال بسیج محله بشمار می رفت و بعد از اینکه لیاقت و کارآمدی او بر همگان ثابت شد وی را به سمت فرماندهی بسیج منطقه برگزیدند. در پایگاه های بسیج برای ترویج فرهنگ کتابخوانی، کتابخانهای تاسیس کرد و در آن به امورات فرهنگی از قبیل آموزش قرآن، تشکیل کلاسهای خصوصی و تقویتی برای افراد کم بضاعت و غیره می پرداخت.
وی در نامههایش خطاب به خواهران و برادران دینی خود گفته است: «تو که خواهر منی با عفت و پاکدامنی و صداقت و درس خواندن برای رضای خدا و برادران نیز با پاسداری از انقلاب و تحصیل میتوانید از کشور دفاع کنید.»
محمد باقربا شروع جنگ تحمیلی با جمعی از دوستان از طرف پایگاه بسیج داوطلبانه راهی جبهه های نور شد. وی از شروع جنگ تحمیلی 1360 تا زمان شهادت 1366 به طور مستمر در جبهه ها حضوری فعّالانه داشت. در سال 1361 در اثر اصابت ترکش یکی از پاهایش به شدت مجروح شد و هنوز کاملاً بهبود نیافته بود که دوباره بی قرار جبهه وحال و هوای معنوی آنجا شده و با اصرار زیاد عازم جبهه شد، در عملیات دیگری از ناحیه دست راست شدیداً مجروح شد به طوری که عصب دست راستش قطع شده و تا هنگام شهادتش قادر به حرکت دادن آن نبود. درجبهههای جنوب معاون گردان حضرت علیاکبر(ع) و فرمانده گروهان نصر لشکر سیدالشهداء (ع) بود. در عملیاتهای متعدد از جمله کربلای 1 تا 5، والفجر 8 شرکت داشت.
کامران آقایی، برادرش، نقل میکند: «آخرین باری که برای مرخصی به خانه آمده بود دیدم در گوشهای از خانه نشسته و با تأثر و اندوه آلبوم را ورق می زد، کنار او نشستم و پرسیدم چه چیزی شما را اینقدر ناراحت کرده است؟ گفت: به این عکس ها نگاه کن. وقتی به عکس ها نگاه کردم دیدم همه افرادی که در عکس ها هستند را با خودکاری علامت زده است، پرسیدم این علامت ها دیگر چیست؟ جواب داد تمام آنها دوستانم هستند که شهید شده اند به جز من، نمی دانم چرا تاکنون شهید نشده ام. این موضوع واقعا مرا آزار میدهد، ای کاش من هم به جمع آنان بپیوندم.»
او سرانجام پس از رشادتهای فراوان، بر اثر اصابت ترکش در منطقه سردشت و در تاریخ چهارم تیرماه 1366 به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در آرامگاه امامزاده محمد (ع) حصارک کرج به خاک سپردند.